اسما و صفات خدا: مقدمه
خدا هزار و یک اسم دارد، یعنی خدا خلق اسما می کند و هفتاد و سه صفت دارد که واحد اجرایی فرمانروایی خدا است (785). خدا یک اسم ندارد، بلکه هزار و یک اسم دارد و هر اسم او اقیانوسی از تجلیات است. خدا هفتاد و سه واحد اجرایی و اسم اعظم دارد که هر واحد آن کلیدی برای یک زندگی مستقل و زیبا است (208). پرتو ذات خدا را اسماء و صفات متضاد تشکيل داده که قسمتي، ايذایي و قهرایي و بخشي دیگر، رحماني و نوازشگر است و هر انسانی به فراخور احوال ژنتيکي در تقسيمات سعيدي و شقاوتي از آنها برخوردار مي گردد. کسی که به ظهور ایمان نداشته باشد، تمام محاسبات و معادلات او بر پاية حدسيات و ظنيات مي باشد. هر موجودي که ذات اقدس جبروتي را رها کرده و در محوريت اسماء و صفات معطله، عمر خود را تباه کند، عاقبتي خسارت بار خواهد داشت (1428).
هر كلمه ای از اسما و صفات الهی، در واقع يك صفت و يك اسم است. هر اسم يا صفتي به هزار بخش و بُعد در آفرينش مُنشَق مي شود. انسان تنها مخلوق خدا نیست و خلقت تنها به انسان ها محدود نمي شود. خلقت، آفرينش هستي و گيتي است (573).
شعاع ذات خدا در هزار و یک اسم تجلي کرده که از آن هزار و یک اسم و صفت، صد و یک واحد آن تکوينيات را بر هستي جاري مي کند. تکوينيات از تکوين است و تکوين از کُون، و کُون هم از کُن. اگر خدا چيزي را بخواهد اجرا کند، انجام بدهد یا پديدار سازد، مي گويد باش، کُن! (1467).
خدا ابتدا مشیت خود را خلق کرد، سپس اسما و صفات را که واسطه بین خلق و مشیت است خلق نمود و سپس کل آفرینش و تمامیت خلایق را آفرید. هر آن کس که در مورد خود خدا بحث، بررسی و اندیشه نماید، به تحیر می رسد، عقلش از کار افتاده و به مرز جنون می رسد، بنابراین نباید در علم خداشناسی افراط و تفریط نمود. خدا بود و هيچ نبود و سپس خدا مشيت را آفريد و مشيت هم زمان بسياري تنها بود تا آن که خدا به مشيت گفت تا خلق را آفريد که ابتداي خلق اسماء و صفات خدا بود (461). درب ورود به اسماء و صفات يکي هست و ديگر هيچ و آن جبر است (1417). به کار بردن عنوان جمع در رهبري الهي، اشاره به ذات و اسماء و صفات است که حق تعالي اراده مي کند و مشيت، عملي مي نمايد (1390).
سند: هُو الاَولُ وَ الَاخِرُ وَ الظَاهِرُ وَ البَاطِنُ ، وَ لَهُ الكِبرِياءُ فِي السَمَاوَاتِ وَ الاَرضِ
این اسناد بیان کننده شناسنامه های خدا است (1242). در شناخت پادشاهي و حوزة مديريتي خداوند باید دانست که اصل حاکم و اول حاکم اوست و بعد حکومت، به مشيت و زيرمجموعه اي که حکومت تقسيم مي شود، مي رود و به هر کس دلش بخواهد حکومت مي دهد و حکومت عاريه و موقت را از هر کس که بخواهد، حتی از حاکمي که به او حکومت داده بود پس می گیرد (1078).
سند: لَا مُؤثِّرَ فِي الوُجُودِ اِلَّا هُو
خدای جبارالجبابره، محصور و محدود در هيچ پرانتزي از اسماء و صفات نمي باشد که اگر محصورپذير بود، نمي توانست چرخانندة گيتي باشد. اشياء و يا اشخاص و يا اعداد و يا اعصار هرگز نمي توانند ارادة جبروتي را تحت الشعاع قرار دهند (1396).
سند: وَ كُلاً وَعَدَ اللهُ الحُسنَي ، وَ لِلهِ الاَسمَاءِ الحُسنُي
وعده هاي خدا همان اسماء و صفات هستند که به معنی مديريت، ولايت و فرمانروايي بر هستی می باشند. عدم تطابق در آنجاست که تمام وعده ها یعنی اسما و صفات خدا نیکو و نوازشگر خوانده شده است، در حالی که چنین نیست و خدا با اسامی و صفات ایذایی هم معرفی شده است (1303, 1305).
کلمه خدا همان اسما و صفات اوست که قرار بود بر اجراییات هستی مسلط گردد و بر زندگی بشر سیطره یابد، ولی اکنون از دسترس انسان ها خارج شده است (1123).
اسما و صفات الهی کلید هدایت هستند که باید فعال شوند و از صندوقچه ممنوعیات درآیند تا انسان از ظلمات غیبت عبور کند (1153).
اسما و صفات نوازشگر
تنها یك خدا هست. خداي اسما و صفات ایذایی و خدای اسماء و صفات نوازشگر يكي است و آن خدا خود را رحمان و رحيم خوانده است (1005). کلمه الله فراگیر تمام اسما و صفات است که با رحمان و رحیم همراه شده که دال بر مرکز رحمت و منسوب به سرزمین ظهور می باشد (1352). در واقع خدا در میان هفتاد و سه اسم اجرایی و هزار و یک عنوان خدایی، خود را رحمان و رحیم توصیف کرده، این بهانه ای است برای انسان تا رحمت خدا را به جای زحمت مطالبه نماید (110) و از او عفو و بخشش بخواهد (111). رحمانیت خدا به حدی گسترده است که عرش او با همه عظمت در پس آن پنهان شده است (647). رحمت خاص خدا شامل همه چیز و همه کس می شود. پس عذاب خدا و اسما ایذایی او تحت تاثیر رحمت الهی قرار می گیرد. حتی اگر انسان طبق شرایع دینی گناهکار حساب شود، گناهان او با توبه پاک می گردد (754). خدا همه انسان ها را با لطف خود مورد نوازش قرار می دهد و با آنها رحیم و رئوف است. رحیم صفت خدا به معنای نوازشگر و رئوف نیز به معنای نوازشگر ولی یک پله بالاتر است، یعنی کسی که هرگز آرام نمی گیرد و همواره می خواهد نوازش کند (1003). چرا که خدا تواب و غفار است و از خطاهای انسان می گذرد، حتی آنها که موسوم به گناهکار هستند را نیز خواهد بخشید. اگر گناه نباشد، صفت تواب خدا بی معنا خواهد بود (118). در مورد صفت غفاريت الهی بايد گفت كه آن قدر اين باب شفاعت و مرحمت وسيع و گشاده و همه جانبه است كه همه معاصي را مي خورد (1288). چون سنت، عادت و مرام و مکتب خدا بر عطوفت و بخشش است (119). خدا خود را خیر و ناصر یعنی یاریگر معرفی کرده است (1011).
اخلاق خدا شامل چهار خُلق شامل کريم، حليم، عظيم و رحيم می باشد که از اعظم صفات و اسماء است. انسان ها به اخلاق خدا راهنمایی شده اند و در مسیری آورده شده اند که از این چهار خلق اشباع شوند (576).
خدا با اسما و صفاتی مانند از بین برنده حزن، غفار و شکور توصیف شده است، یعنی انسان از خدا تشکر می کند و خدا هم از انسان به تشکر می نماید (21). خدا خود را غفور و رحیم معرفی کرده است، غفور برای بخشش ناسپاسی ها و انحراف انسان و رحیم برای معادلات معیشتی بشر می باشد (1032). در واقع صفت غفور به معنی بخشش در بعد معنویات مانند نجات از تهدید ها و عذاب جهنم است و صفت رحیم به معنی بخشش در بعد مادی مانند رفع نیازها، گرفتاری ها و فقر انسان می باشد (767).
یکی از صفات خدا فعال است که فعالیت او در محور تشعشعات اسما و صفات می باشد که زمينه هاي اجرايي را در ادارة آفرينش مهيا مي كند (1232). يکي از اسامي خدا رفيق است به معني کسي که به هر شكل با انسان همراهی می کند و مراعات او را می نماید. رفیق واقعی بهترین تکيه گاه است. ضد رفيق و رفاقت، شقاوت و شقي است (1083). سلام يکي از اسماء و صفات نوازشگر و ملاطفت بار و مهرورزانه خداست. سلام ماهيت ظهور است (1446). ودود از اسامی خداست، به معنی دوست و رفیقی که انسان را علیرغم همه بدی هایش با عطوفت نگاه می کند، پس انسان باید از خدا بخواهد که منت گذاشته و انسان را نگاه کند که این نگاه دوستانه باشد (661).
خدا بهترین واعظ است. واعظ موفق کسی است که مردم را به خدا خوشبین کند و باعث زیر سوال رفتن اصل خداشناسی نشود (1015).
خدا معلم انسان است و او فرهنگ را ساخته و اصول و مباني فكر و بيان انسان را تدوين كرده است. بنابراین انسان شاگرد خداست و هر چه در افکار و آرا دارد، از خداست و مسئولیت آن هم با خدا می باشد (1260).
نیمی از خلقت انسان مادی است، پس انسان نمی تواند فقط به دنبال معنویات باشد و مادیات را نطلبد. از اسامی خدا مُسَهّل به معنی آسان گیرنده است که روزی را بر انسان اسان می نماید (1127).
ناکارآمدی اسما و صفات نوازشگر الهی
خدا خوب است و خوبی را خلق کرده و بدی ندارد. اگر اکنون خوبی ها از کار افتاده، به این دلیل است که خوبی ها از اسما و صفات نشات می گیرد و این اسما و صفات اکنون ناکارآمد هستند (1339). هر چند تلاش شده است که اسما و صفات نوازشگر خدا در بین مردم تبلیغ گردد و زیبایی و لطایف خدا به مردم معرفی شود، ولی مردم به دلیل ناکارآمد بودن این اسما و صفات، ناامید می شوند و از خدا می گریزند (755).
تعطيلي اسماء و صفات مانند بصیر و سیمع، مکر الهي است. اکنون انسان ها گرفتار هستند و هر بار که خدا را صدا می زنند، گرفتاری آنها بیشتر می شود. زیرا خدا بر دنياي غيبت زده غضب کرده و اسما و صفات نوازشگر خود را از آن دریغ کرده است (790).
خدا و آشنايي با خدا، اسماء و صفات، ظهور و فرج همه خیر است، ولی خدا در غیبت جلوی خير را مي گيرد (862). یکی از اسامی خدا کریم است به معنی کسی که به وعده اش سریع عمل می کند، ولی در عصر غیبت چنین نیست (1078). خدا خود را اکرم نامیده و مقرر شده که انسان را با کرامت و عطوفت بارور کند و رشد دهد، در حالی که سرنوشت انسان رضایت بخش نیست و تقدیر او خالی از لئامت نمی باشد (1259). خدا بر خودش محتوم کرده که رحمت خود را بر مشیت خود حاکم نماید که به معنای محو شدن اسما و صفات ایذایی می باشد. ولی این موضوع در حال و هوای غیبت غیر ممکن است (1268). یکی از اسما و صفات خدا کریم به معنی بخشنده است که اکنون فعال نیست (1066). قریب یکی از اسما و صفات الهی است به معنی کسی که لطف و محبت او نزدیک است. بنابراین همان طور که محبت خدا نزدیک است، پس رحمت او هم باید نزدیک باشد که اکنون چنین نیست (1074). انسان برای برآورده شدن خواست ها و نیازهای خود باید از خدا بخواهد که صفت سمیع خود را فعال نماید (774). انسان به رحم خدا محتاج است و بی رحمی آفریدگار موجب خسارت و بدبختی انسان می شود (1024).
یکی از اسامی خدا رفیق است به معنی دوست انسان که هرگز خیانت نمی کند و انسان را آزار نمی دهد. پس اگر به واسطه اسما ایذایی به انسان زور گفته شود یا به او فشار آید و عذاب شود، انسان باید خدا را همچنان دوست داشته باشد، چون غیر از خدا کسی را ندارد (279).
خدا وعده حسن داده که همان ظهور است. در ظهور اسماء و صفات فعال و کارآمد می شود (1144).
اسما و صفات ایذایی
خداوند خود را با اسامی تند و تیزی مانند بی حیا، دیکتاتور، بی اعتنا، ریشخند کننده، مسخره کننده، موحِّش، مانع حیات، رماننده، دشمن، قطع کننده نفس، بیزار، مذایق گرسنگی و دلهرگی، قاتل، مضر، معذِّب، خشم، نفرین، آشوبگر، حیله گر، پولتیک زننده، خوار کننده، گمراه کننده، اضطرار دهنده، غرق کننده، انتقام گیرنده، بیم دهنده، بی گذشت، آمر به سخت گیری و خشونت، مبشر عذاب، آتش دار معرفی کرده است (1397).
يکي از اسماء و صفات ایذایی خدا ضارب بودن خداست، و دیگری مخذول کننده است که انسان باید از آن به ذات کبريایی پناه ببرد و از خدا بخواهد که او را از جایگاه بلا و آفت خارج نماید (1487).
خدا اسامی ترسناکی مانند قاتل، مکار، مستهزی، مبیر، معذب، متکبر دارد، پس باید از این اسما و صفات ترسید. تمام گرفتاری ها و سختی های زندگی که انسان را به ترس و ناامنی می اندازد، در حقیقت توسط خدا خلق شده است و او مسئولیت دارد که آنها را برطرف کند. پس باید هم از خدا ترسید و هم به او امید داشت (606). خدا واعظ است که واعظ فطری بشر می باشد و از درون با انسان صحبت می کند، گاهی به خیر و گاهی به شر وعظ می نماید. خدا با اسما و صفات ایذایی مانند قاتل، مفتن، مکار، جبار، متکبر، مستهزی، مبیر، انسان را موعظه می نماید، یعنی به سوی شر امر می کند (1453).
هر کس خدا را شناخت از خدا مي ترسد. يعني از اسماء و صفات ايذايي و خشن خدا مانند فقر، غم، عذاب، درد، دشمن و هر چه که معلول و مخلوق اسماء و صفات ايذايي خداوند است، می ترسد. تقوی هم به معنی ترس از خدا می باشد (1183). خشونت ظاهری در دنیا مانند مصاف در جنگ، بسیار آسان تر از خشونت باطنی است که از طرف خدا بر انسان تحمیل می شود (62).
در تناسب با فهم انسان، می توان گفت که خدا اخلاق دارد، هر چند ذات خدا مبری از چنین توصیفی است. اخلاق، غضب، خشم و رحمت خدا همه مخلوق و معلول مشيت است كه مشيت خلق اسماء و صفات كرده است. خدا از انسان می خواهد که به اخلاق او توجه کند و از آن پیروی نماید، يعني چون اخلاق خدا در اسماء و صفات او متبلور و متجلي است، انسان باید به آنچه كه در روزنه زندگي، اوراق تقويم و اعصار مختلف از اسماء و صفات بر جاي مانده، توجه نماید و آن را دنبال کند. بنابراین آن کسی که ظلم می کند هم در واقع پیرو اسما و صفات ایذایی خدا بوده و خدا به عنوان آموزگار فطری انسان، ظلم را به او یاد داده است (1177).
ذات اقدس احديت هميشگی هست و مشيت او نیز که همان جبر مطلق است، جاودانه می باشد. از آنجا که پرتو کبريايي در اسماء و صفات متجلي است، فتنه هم به عنوان يکي از صفات ربوبي در جريان ولايت تکويني ساري و جاري مي باشد که استمرار فتنه ها از آدم ابوالبشر آغاز گرديده و تا انقراض غيبت ادامه دارد و تنها در ظهور است که اسماء و صفات ايذايي و کُشنده خداوند تعطيل مي گردد و انسان ها نفس راحتي مي کشند و از هر آزار و اذيتي مأمون مي گردند (1374).
تبدیل اسما و صفات نوازشگر به ایذایی
خدا ذاتا و ابتدا و مقدمتا و جامع و کاملا خوب است. خدا بد نيست. خدا مولد بدي هم نيست بلکه اين بدي هايي که انسان متوجه مي شود و اين اسماء و صفات ايذايي به دلیل اين است که درظرف غيبت، خوب تبدیل به بد مي شود و نوازشگر تبدیل به ايذايي مي گردد. همه اسماء و صفات از ابتدا نوازشگر بوده است، ولی وضع غيبت آنها را برگرداند (1434). خدا بر خودش نوشته و واجب کرده که رحیم باشد. یعنی خدایی که دارای اسما و صفات ایذایی مانند جبار و متکبر است، به انسان ها می گوید که دارای اسما و صفات نوازشگر چون رحمان و رحیم می باشد. ولی به دلیل آتش عصر غیبت، این اسما و صفات نوازشگر اجرایی نمی شود و بشر در عذاب است، چون یکی از اسما و صفات ایذایی خدا به نام معذِّب فعال می باشد (1255).
وقتی که کارآیی صفت غنی به حداقل می رسد، فاجعه ای پدیدار می شود که حاصل آن قحطی، فقر و فلاکت برای انسان هاست. خدای غنی فنا کننده هر نیازی است که انسان ها به عنوان مخلوق دارند. ولی عصر غیبت به عنوان شرالازمنه موجب تهی شدن زمان از عنایات و الطاف ربوبی می گردد. در عصر غیبت صفات ایذایی مانند اغوا فعال است که انسان ها را از هدایت باز می دارد و یا معذِّب که نمایانگر نقمت ها و عذاب های غیبت می باشد (1360).
ترس غریزه انسان است و هر ترسی یک دلیل دارد، چون عقل انسان در موارد خطرناک او را نگران ساخته و می ترساند. خدا ترسناک نیست، ولی علت ترس ما از خدا به دلیل ناکارآمد بودن اسما و صفات نوازشگر الهی است (724).
رحمت خدا شامل کسی می شود که قدر خودش را بداند، ولی اهالی غیبت به جای رحمت دچار زحمت شده اند (1441). گرفتاري و بيچارگي هاي انسان ها همان عذاب یا زحمت است و رحمت خدا ضد زحمت می باشد. غیبت عصر عذاب و زحمت است و اگر خدا رحمت بدهد، ظهور را خواهد داد (129).
عُسر از اسماء و صفات قهرایي و ايذايي است و يُسر از اسماء و صفات ملاطفت بار و نوازشگر و رحماني است، ولی این دو باید با هم باشد. خدا دو پهلو و دو بُعدي است و توحيد، سکه‌اي است که دو رو دارد. يعني انسان بايد در همين خانه عُسر و حَرج که نامش غيبت است، در حالی که از اسما و صفات ايذايي و جبري ضربه می خورد، بلافاصله و همزمان از اسماء و صفات نوازشگر متّنعم شود. يعني آن کس که در دنيا خوشبخت هست و زير ساية اسماء و صفات نوازشگر رفته، بايد حتماً آزرده هم بشود. همان طور که آن کسي که گرفتار عذاب اسماء و صفات ايذايي هست، او هم بايد همواره مورد نوازش قرار بگيرد. ولی برای بسیاری از انسان ها چنین نشد و آنها تنها از عذاب غیبت چشیدند و رفتند (1479).
انسانی که در گرفتاری و عسرت دائمي است و پاسخی به درخواست هایش از خدا نمی گیرد، مبنا و ميزان او در توحيد همان صفات ايذایي می شود و تعريفش از خدا شرارت بار است و شیطان را همه کاره می داند و با خدا قهر می کند. ولی شيطان در واقع بخش ايذایي اسما و صفات خداست. این درست نیست که اسما و صفات ایذایی انسان را به سمت شیطان به عنوان رقیب خدا برده، بلکه فقط خود را به بشر القا کرده است. خدا يک نظريه رحماني دارد و شیطان يک نظريه شيطاني، نظريه خدا اسماء و صفات نوازشگر و نظريه شیطان اسماء و صفات ايذايي می باشد. ولی انسان به دلیل فشارها نظریه اول را رد کرده و به سمت نظریه دوم رفته است (833). پس شيطان عمله و اکله و مأمور خدا است و تجلي اسماء و صفات ايذايي است. پس انسان بايد حواس را جمع کرده و مرز بين اسماء و صفات ايذايي که گرفتارش هست و موجب بدبختی بشريت امروز شده، را با اسماء و صفات کريمانه حفظ کند، به صورتي که دو زمينه غيبت و ظهور براي او مسجل و مجسم شود (834).
رابطه انسان با اسما و صفات الهی
تعریف بشر از اسما و صفات خدا درست نیست و علت بدبینی او به خدا همین است (785).
خدا براي اين که هستي را به حرکت در بياورد، اقدام به آفرينش اسماء و صفات کرد که هر کدام يک مقوله اي از گيتي را عهده دار هستند و سپس اقدام به خلق انسان کرد. خداوند براي هر بخش از هستی يك موكل و سرپرستي را نظم داد كه از يك اسم يا صفت تغذيه مي شود. پس انسان براي شناخت خدا بايد به اسماء و صفات او بنگرد. اول چيزي که خدا در محوريت ولايي خلق کرد، اسماء و صفات الهی بود. در واقع خدا اين اسماء و صفات را آفريد تا انسان ها را راهنمايي کند يا اين که الطاف خود را به انسان ها ارزاني بدارد (386). خداوند، هزار و يک اسم دارد؛ يعني خلق اسماء مي کند و هفتاد و سه صفت که واحد اجرايي فرمانروايي خدا است. اگر اسما و صفات خدا محقق نمی شود، به دلیل این است که اسماء و صفات برای انسان بد تعريف شده و توضيح آن اشتباه بوده است. پس هيچ مشکلي بر خدا نيست (785).
نيازمندي هاي بشر زيرمجموعه اسماء الهي است. چون نيازمندي هاي انسان يک کليات و اجزاء و شمايل و فروعي دارد و بخش هاي مختلف احتياجات انسان تماما به اسماء و صفات خدا متصل است. يعني هر نيازي که انسان دارد، به يک اسم و صفت اجرایي خدا برگشته است. پس انسان باید از خدا بخواهد که آن اسما و صفات را فعال کند (704). اسما و صفات خود مخلوق مشیت الهی و پرتویی از ذات او هستند. خداوند اسما و صفات را برای مخلوق آفرید و خودش از اسما و صفات بی نیاز است. یعنی خدا نیاز ندارد که رحمان، رحیم، عادل، رازق و ... باشد، چون این اسما و صفات در وجود او هست و نیازی به بروز و تجلی و تظاهر آن ندارد. ولی مخلوق خلا دارد و نیازهای بی شمار به اسما و صفات دارد. همان طور که خدا بي نهايت بي نياز است، انسان بي نهايت محتاج می باشد (1451). خدا مسئول همه مشکلات انسان ها است و مرجع همه شکایات و دادخواست ها می باشد (866).
زندگي انسان بر پايه خواسته‌ها و تمايلات و غرايز استوار است و براي کم و کيف آن به سراغ منبع تغذيه آن می رود. از آنجا که تنها آفریدگار انسان مخلوق خود را می شناسد و نقاط ضعف و اضطرار او را می داند، تنها اوست که قادر به تامین نیازها و منافع انسان است. پس وقتي که انسان در گذران عمر دچار دست اندازهاي زماني و مکاني مي‌گردد، به اصلش رجوع مي‌کند که خداست و مطالبات حياتي را مسئلت مي‌نمايد و خدايش در مقابل اين خواسته‌هاي به حق مسئول بوده و جوابگو مي‌باشد. خدا انسان را به ارائه خواهش ها و تمنيات حيواني و دروني فراخوانده که شامل تمامي نیازهای انسان می باشد و پاسخ دهنده به آنها خود پروردگار خواهد بود (1362). زندگی بشر در حرکت است و بشر بر اسما و صفات خدا سوار است و پیش می رود (777).
رسیدن به خدا با اسما و صفات
خدا يک ذات و يک نَفس و يک شعاع و يک تششع است و آن اسماء و صفات، شعاع خدا هستند. پس انسان با عقل به اسماء و صفات مي رسد و هنگامی که به اسما و صفات رسید، وجودش آیينه خدا مي شود و در وجود او اشعه هایی از خدا طلوع مي کند و سپس خدا مي شود. يعني جامع اسماء و صفات الهي مي گردد (659).
انسان تا به سرچشمه اسما و صفات نرسد، گمراه و حیران خواهد بود و خدا را نخواهد شناخت. اسما و صفاتی که به پیامبران داده شده، همان کلیدها و کلمات بزرگ هستند (782). خدا اسم پنهان دارد که انسان از آن آگاه نیست، ولی می تواند خدا را به آن اسم پنهان قسم دهد و از او برای برطرف شدن تنگناها و فرج در کارها کمک بخواهد (876). همه چیز برای انسان و انسان برای خدا آفریده شده است و خدا آن قدر به انسان مقام داده است تا نزد او بیاید و اسما و صفات را درک کند تا به خود او برسد (651).
زندگي انسان عبارت است از اسماء و صفات نوازشگر خدا که به وسيله آن اشباع و ارضا مي شود و مشکلات او حل مي گردد. تمام اين اسماء و صفات نوازشگر خدا براي کمک به بشر خلق شده است، چون خدا رب است و انسان را آورده تا تربيت کند. خدا اسلحه ای به انسان داده که اجابت درخواست های انسان می باشد، بنابراین انسان با داشتن این اسلحه می تواند از شر اسما و صفات ایذایی در امان باشد. ولی این اسلحه که همان اسما و صفات نوازشگر و راه نجات انسان است، اکنون ناکارآمد است، چون خدا نمی خواهد. اگر کسی اسما و صفات نوازشگر را يافت و آنها را فعال و عملي نمود و در زندگي خود جاري کرد، اين شخص از هر چيزي مصونيت پيدا مي کند و وارد ظهور مي شود. ظهور همان فعال شدن اسماء و صفات است. ظهور خفي و فرج خصوصي نیز به معنی دست یافتن به بخشي از آن اسماء و صفات است تا انسان بتواند در فضای غیبت ادامه حیات دهد (944).
خدا در وجود انسان مجموعه ای از اسماء و صفات ايذايي را تعبيه کرده است. يعني هر نوع شري که ضد خير باشد، در نفس انسان قرار داده شده است. اگر صاحب اين نفس، بر اين شر که همان اسماء و صفات ايذايي خدا است غلبه کرد، اين شر در وجودش مي ماند و ظاهر نمي شود. خير همان خدا و به تبع خدا، اسما و صفات نوازشگر او است. خداوند انسان را آفريد و اراده خير داشت و به انسان نيز خير داد که شامل شش واحد سلامتی، قوت، فراغ، جوانی، نشاط و ثروت می باشد. ولی وقتي اسماءو صفات نوازشگر کارآيي  خود را در وجود انسان و در وجود جامعه و در بطن و متن تاريخ و تقويم بشر، از دست داد، خود آن خير مولد شر مي شود. يعني خير که آسمان زندگي بشر را ترک مي کند، شر مي آيد. پس انسان استعداد اسماء و صفات تند و تلخ و تيز را دارد که بالقوه و بالفعل نمي شود مگر آن که اسماء و صفات نوازشگر خدا تعطيل گردد. پس باید انسان تلاش کند که اسما و صفات نوازشگر خدا در وجودش تجلي پيدا نماید (922).
مطالبه اسما و صفات از خدا
خداوند انسان را نیکو و احسن آفرید، ولی روزگار این انسان را بیمار و فرسوده و ناتوانش کرد. اگر انسان نیکو تبدیل به بد شده است، به دلیل اسما و صفاتی است که از انسان دریغ شد. از آنجا که نفس انسان به خدا متصل است، باید لحظه به لحظه با اسما و صفات نوازشگر خدا شارژ و تامین بشود (1438). شش اصل زندگی بشر که همان روزی و نعمت های عطا شده به انسان در دنیا است، شامل سلامتی، قوت، فراغ، جوانی، نشاط و ثروت می باشد. بنابراین انسان باید بر اساس این شش نیاز، اسما و صفات را جستجو کرده و آنها را از خدا مطالبه نماید (919).
اسماء و صفات خدا، غيبت پذير نيست، اگر انسان بدبختی ها و گرفتاری های خود را ببیند، ضد آن را در خدا جستجو می کند و چاره را از خدا خواهد خواست (677).
سند: فَاِنِّي قَريِبٌ اُجِيبُ دَعوَةَ الدَاعِ اِذا دَعَانِ
خدا به انسان نزدیک است و دعای کسی که گرفتار و در فشار است را اجابت می کند. پس اگر جواب نیامد، انسان باز باید به خود خدا مراجعه کند و از خدا بخواهد که به اسما و صفات نوازشگر و تعهدات و تضمینات خودش عمل نماید (1007).
اگر انسان توسط خدا هدایت نشود، مایوس و ناامید می گردد و از خدا و رحمت خدا دور می شود. در واقع از اسما و صفات نوازشگر الهی فاصله می گیرد که موجب بقا در غیبت و نداشتن روزنه ای به ظهور خواهد شد (1184). انسان به اسما و صفاتی که خواست های او را برآورده می سازد، نیاز دارد. ولی وقتی که خدا را صدا زده و پاسخ نمی گیرد، کم کم افسرده می شود (861). نااميدي در بخش عمدة خداشناسي بد نيست. اگر انسان به دلیل این که اسماء و صفات را به دست نمي آورد و در دسترس نيست، نااميد شود، اين عدم دسترسي به اسماء و صفات باعث شود كه انسان از غيبت دل بكند و تمام وجهش را به سمت ظهور بكشاند (1218). ولی اگر انسان اسما و صفات را یافت، آن هنگام می تواند آیینه ذات ازلی گردد (653). هر کس کلمه طیبه را پیدا کند، بالا رفته و به ظهور می رسد (875).
انسان باید دعا کند که خدا اسما ایذایی و تند و تیز را از او دور نماید تا عذاب ها متوقف گردد (1126).
سند: اِنّا لَمُغْرَموُنَ بَلْ نَحْنُ مَحْروُموُنَ
انسان باید هزینه کشمکش بین حق و باطل را بدهد، چون از امداد و مساعدت اسما و صفات الهی محروم است (1220).
پناه از اسما و صفات ایذایی به اسما و صفات نوازشگر
سند: اَعُوذُ بِرَحمَتِکَ مِنْ عَذابِکَ و اَعُوذُ بِکَ مِنکَ
انسان از خدا باید به خود خدا پناه ببرد، یعنی از مجموعه اسناد و صفات تند و تیز و ایذایی خدا به اسما و صفات نوازشگر و مهربانانه او پناه ببرد (17). مومن نه به معنی کسی که به فروع دین پایبند است، بلکه انسانی است که به خدا ایمان دارد و ایمن است. یعنی امنیت دارد و از اسما و صفات ایذایی خدا ایمن است (1446).
انسان باید از ساختار توحيدي اسماء و صفات تند و تيز و تلخ خدا، به سمت اسماء و صفات نوازشگر، بخشنده و مهربان خدا فرار كند و پناه ببرد. يعني اگر آن بُعد رحمانيت، رحيميت، لطف، كرامت، سخاوت و صداقت خدا نباشد، آنگاه ابعاد تند و تلخ و تيز او مانند مكار، جبّار، متكبر، قاتل، مستهزء، مبير و ... به ميدان مي آيد و انسان را به فلاکت می کشاند (59).
مومن کسی است که برای رسیدن به ذات خدا از خباثت زمان غیبت و فریبندگی اسما و صفات امنیت یافته است. وقتی که انسان مومن با الفبای توحید آشنا شد، نباید در آن حد بماند، چون در آن غرق خواهد شد. بلکه باید به سوی ذات حرکت کند و باید بگوید که من از ذات هستم و فریب اسما و صفات را نمی خورم. اسما و صفات مال مبتدی هاست، پس من باید بروم و به اصل بپیوندم. پس مومن کسي است که از فريبندگي و القائات و ظواهر اسماء و صفات تامين يافت و از مجموعه نيازمندي ها و تعلقات بیرون رفت (1451). مؤمن ايمن يافته از غضب خداوند است. انسان براي خلاصي از خشم الهي باید حجاب های موجود را کنار بزند و اين حجاب ها در واقع اشتغالات است به اسماء و صفات. اين هفتاد هزار حجاب و مانع وقتي برطرف مي شود که انسان به آنچه که در معرفت ربّ پيدا کرده است، قانع نباشد. انسانی که به اندوخته هاي توحيدي قناعت نمي کند و رو به سوي ذات دارد منتظر نامیده می شود. منتظر کسي است که آنچه که درغيبت موجود است او را ارضاء نمي کند و آنچه که در وجودش قرار دارد او را اشباع نمي کند (1452).
هر تهدید که موجب ترس در انسان می گردد، معلول مشیت الهی است. پس هر نوع نگراني، محكوم به ترس از خداوند بوده كه مرتبه خشوع را شامل شده و خشيت را هويدا مي سازد. اين نگراني ها، مخلوق خدا و معلول نرسيدن و ناکارآمد بودن اسماء و صفات است. پس برای رهایی از ترس باید به اسماء و صفاتي که خداوند آفريده است پناه برد كه هر كدام آنها براي انسان مانند يك عصا می باشد (1299).
از انسان خواسته شده که از غیبت که تجسم اسما و صفات ایذایی و ترس آشکار است به سوی اسما و صفات نوازشگر خدا بگریزد چرا که جز او یار و یاوری وجود ندارد (1258). خدا انسان را دعوت می کند که از شر اسما و صفات ایذایی به سمت اسماءالحسنی او بروند که همان رجال ظهوری هستند. این ایده در ظهور محقق می گردد و در غیبت ناشدنی است (1201).
غیبت و اسما و صفات
غيبت مجموعه بدی ها است و موجب ناکارآمدی اسماء و صفات نوازشگر الهی شده و آنها را از دسترس دور کرده است. فرج حتی برای رجال ظهوری که معلم و مروج توحید و مبین اسما و صفات و تجلی گاه خدا هستند، وجود ندارد (865).
اگر نماز واقعی در غیبت میسر بود، با دو رکعت نماز، انسان به خدا وصل می شد و همه چیز را می دید و اسما و صفات خدا را پیدا می کرد (873).
انسان نباید هيچ گاه در غيبت دنبال سند قطعي بگردد. چون اگر سند قطعي به او بدهند، آنگاه ظهور مي شود. در ظهور همه چيز قطعيت دارد و اينجا همه چيز غيرقطعي است. خدايي كه اديان به انسان ها معرفی کردند، در حد ظرفیت کوچک فهم بشر بوده است. خدای با آن عظمت لایتناهی در الفبای توحیدی ادیان و مذاهب غیبت تا حدی کوچک شده که تمام هستی را رها ساخته و در خانه های انسان ها و امور شخصی آنها سرک می کشد خوشحال یا ناراحت می گردد. البته این تقصير اديان و انبياء و كُتب آسماني نيست، بلکه استعداد ظرف غيبت اين است و ظرف غيبت ايجاب مي كند كه عدم تطابق باشد (1298).
خدا یک صورتی دارد که انسان به دلیل غیبت قادر نیست او را ببیند، چون غیبت پوشیدگی هایی برای همه چیز است و اهم آن خداست (1276).
انسان از عذاب های غیبت شکایت می کند و روي شكايت انسان به اسماء و صفات الهی است، از موکلین اسما و صفات ایذایی می خواهد که فشارها بس است، او را رها کند و یا با کشتن او کار را تمام سازد (1289).
خداوند خود را پروردگاری خوانده است که هر کاری را با نیکویی و خوبی پایان داده است، ولی تقدیر انسان در غیبت تاکنون بر عذاب و گرفتاری و فقر رقم خورده است (1304). در عصر غیبت که عصر شرارت است،آن دسته از وعده ها و اسما و صفات خدا که بیانگر خیر هستند، در مقابل دسته ای دیگر که ایذایی و شر هستند، قرار دارد (1306).
شناخت خدا با اسما و صفات
واسطه بين انسان و خالق، اسماء و صفات الهي است، بنابراین انسان به وسيله شناخت اسماء و صفات به خدا نزديک می شود و تقرب پيدا مي کند. باید خدا را با اسما و صفاتش شناخت (386). برای شناختن خدا و رفتن در کُنه خداشناسی، اول باید کلمه را شناخت که آن کلمات اسما و صفات و شعاع ربوبی هستند. اسماء الهي تنها هزار اسم اعظم و هفتاد و سه واحد اجرايي نيست، بلکه فراتر از آن می باشد و اصلاً قابل شمارش نيست (572).
خدا قابل شناسايي نيست و ناشناخته است؛ اصولاً انسان ها نمی توانند خدا را درک کنند كه چيست، بلکه فقط صفات و اسماء خدا را رديابي مي كنند كه خدا را بهتر بشناسند، وگرنه خدا شناخته نمي شود. صفات، جامع همه اتصالاتي است بين انسان و خداي باريتعالي وجود دارد. انسان با خدا سنخيت ندارد و همسان نيست و درکش نمي کند. بنابراین حتی انسان ها اسما و صفات خدا را نيز نمی شناسند و متوجه نمي شوند. خداوند از آن اسما و صفاتی که وسيله شناسايي انسان ها نسبت به خودش و باعث تقرب بنده مي شود، بالاتر و مهم تر و عجيب تر و پيچيده تر است. او جلیل تر از فهم انسان و بزرگ تر از درک انسان است که انسان بتواند صفات او را بشناسد و به آن برسد (245).
اول و ابتدای دین و خداشناسی، معرفت خدا و شناخت اوست. اکنون خداشناسي در وجود انسان ها به دلیل فشارهای غیبت سست شده و متقابلاً اسماء  و صفات نوازشگر الهي کارآیی ندارد. پس هم انسان در برابر خدا و هم اسماء و صفات خدا در قبال انسان ناکارآمد است. يعني آنچه كه از خدا تعريف شده است، در اجرایيات خدا و در مديريت الهي بر هستي اجراء نمي شود. اکنون توحيد ناقص است، ولی وقتي كه انسان به حد صداقت در تصورات رسيد و وجود انسان سرشار از تسبيح و صداقت شد، زمينه خداشناسي در او فعال مي شود تا به وحدانيت که توحيد کامل است، برسد. عالي ترين موقعيت توحيد اين است كه انسان مخلص خدا شود. يعني به صورت خالص فقط خدا را بپرستد. اگر انسان اسماء و صفات را شناخت و با حقايق ملموس و محسوس روزگار مواجه شد، به تماميت توحيد، يعني به مرحله بالاي اخلاص مي رسد و غيرممكن است که از خدا دور شود. چون در آن شرایط خدا را با همه اسماء و صفات حتی تند و تيز و تلخ مي پذيرد و او را در مرحله جباريت باور مي کند (57).
تکیه گاه کسی که اعتقاد به اختیار دارد همان عقل او است، ولی خدا عقل را می گیرد و در او معرفت می ریزد که معرفت همان آشنایی با اسما و صفات است. انسان هنوز آن عقلی را ندارد که بتواند اسما و صفات را پیدا کند، بلکه خدا آن را در ظهور فعال خواهد کرد (650).
انسانی که در مرکز استضعاف و اضطرار و انتظار است، در عذاب کامل می باشد و فقط با اسما و صفات ایذایی آشناست. چون متاسفانه برخورد قضاء و قدر با انسان ها، برخوردی خشونت آميز بوده و به همین دلیل بشر به خشونت عادت کرده است. برای شناخت کامل خدا باید او را با تمام اسما و صفاتش شناخت و دید (1443).
همه چيز و همه نیازها و آرزوهای انسان در دست خداست، همان هایی که خدا به انسان وعده داده است و وعده  های خدا نيز حق است، ولی اكثریت انسان ها نه خدا را می شناسند و نه حقیقت وعده ها را می دانند. در واقع زيربناي خداشناسي توحيدي در عصر غيبت اين است كه بعضي ها یک سری حرف هايي را به خدا نسبت دادند و یک سری مطالباتي را بر بشر تحميل كردند و اين مطالبات وصول نشد. در نتیجه به دلیل این كه آن خداشناسي با اين مطالبات جور در نيامد و آن اسماء و صفات با اين اجرایيات مطابقت نیافت، انسان ها از اصل خداشناسي بيزار شده اند. انسان باید خدا را از آن شناختی که تاکنون بوده و نتیجه اش برآورده نشدن مطالبات او از خدا شده است، مبری بداند (1229).
اگر انسان به دلیل فشارهای غیبت به جایی برسد که تصور نماید خدا یک رویه بیشتر ندارد که آن هم اسما و صفات ایذایی است و یا اسما و صفات نوازشگر به کلی تعطیل است، در واقع در معرفت خدا نقص دارد. پس انسان باید از خدا بخواهد که اسما و صفات نوازشگر خود را نشان بدهد، چرا که اگر انسان اسما و صفات نوازشگر را ببیند، به مرحله عین الیقین می رسد و توحید او ناقص نخواهد بود (1440).
اصل درگيري در جامعة بشري بر مبناي شكاف در ديدگاه انسان ها در باب خداشناسي است، بين آنهايي كه خدا را قبول دارند و آنهايي كه خدا را قبول ندارند. تنها حلال اين نظرات متضاد و متعارض، دخالت عملي و عيني و ملموس اسماء و صفات است. آنهایی که خدا را قبول دارند، در زمان پیامبران از ابزار معجزه استفاده مي كردند و بر اسناد و مدارك منكرين غالب مي شدند. يعني وجود خدا را به دلیل معجزات پیامبران اثبات می کردند. ولی اکنون تنها معجزه موجود همان اسماء و صفات الهي است که اکنون غیر فعال می باشد. پس خدا هست و نيست. خدا هست، به دليل واقعيت ها و وعده ها و نيست، چون اکنون نمي تواند اثبات شود. وقتي که خدا عادل یا رحمان، رحيم، كريم، جواد، شفيع، شافع، شافي و رفيق خوانده شود، باید دلیلی برای آن ارائه کرد که اکنون غیر ممکن است (1230).
ذات خدا و اسما و صفات خدا
انسان باید ذات خدا را دوست داشته باشد، اگر انسان هر چيزي به جز ذات او، حتي اسماء و صفات خدا را دوست داشته باشد، گمراه است. هر دوستي که مبناي آن بر غير ذات باشد، گمراهي است. يعني اگر انسان با اسماء و صفات درگير است که چرا محقق نمی شود و کارآیی ندارد و چرا خدا به وعده هايش عمل نمي کند، پس تمام درگيري هاي او با اسماء و صفات خداست. بنابراین نباید ذات خدا را فراموش کند و با آن دشمن شود (682).
انسان باید نیازهای خود را به مشیت خدا عرضه کند که زیر مجموعه ذات خداست. اسما و صفات زیرمجموعه مشیت هستند. پس انسان باید شکایت اسما و صفات خدا را به ذات او ببرد (682).
انسان باید خدا را حفظ کند تا خدا هم او را حفظ نماید. حفظ کردن خدا يعني به دنبال اسماء و صفات برود و از اصل و ذات خدا نبُرد (696).
دوري از اسماء و صفات باعث غصه ها است و غم و غصه انسان وقتی از بین می رود که به خدا برسد. راه رسیدن به خدا اول از طریق رسیدن به اسما و صفات و شعاع و تشعشعات ذات خداست (690).
سند: فَتَرَقَّبوا اِنّا مُتِرَقِبون
خدا مراقب انسان ها است و انسان باید مراقب خدا باشد، یعنی مراقب اسماء و صفات که اشعه ذات است و در مسير خداشناسي باشد که اين اسماء و صفات چه زماني فعال مي شود (787).
دیدن خدا با اسما و صفات
سند: رَبِّ أَرِنِي
خدا اسماء و صفات دارد و اديان و مذاهب هزاران سال است که خدا را این گونه معرفي کرده اند، اما ملاک ديدن است. همه انبياء و کُتب آسماني و اديان الهي گفته اند: خدا عادل، رحمان، رحيم، کريم، جواد، رفيق و نوازشگر است، ولي انسان مجبور است که ببيند و اين ديدن نياز انسان می باشد (790).
کلمات خدا همان وعده های اوست که خدا آن را تمام کرد. ولی انسان آن را ندیده است و دچار فقر، بی عدالتی، خفقان، تبعیض و سایر اسما و صفات ایذایی خدا شده است (1020). خدا در موضوع آفرینش انسان خود را لطیف به معنی نوازشگر و خبیر به معنی خبره و کاردان نامیده است. ولی انسان باید این دو مورد از اسما و صفات را ببیند تا به آن برسد (1053). دیدن خدا یعنی رویت اسما و صفات او و دیدن به معنای فهمیدن است. خلاصه اسما الهی همان جبر است، به معنی این که همه چیز اوست و به جز او کسی یا چیزی نیست. اگر صفات خدا مانند عدل و رحمان وجود دارد، ولی دیده نمی شود، یعنی انسان کور است و باید خدا خودش چشم انسان را باز کند (388). خدا ذاتاً بنده نواز است، ولی پیرایه ها است که دیده بشر را نسبت به خدا کدر کرده است (1005). خدا دیدنی است، ولی چون صفت بصیر از کار افتاده است و از بینایی خدا چیزی به انسان نمی رسد، انسان در غیبت نمی تواند او را ببیند (1278).
انسانی که در مرکز استضعاف و اضطرار و انتظار است، در عذاب کامل می باشد و فقط با اسما و صفات ایذایی آشناست. چون متاسفانه برخورد قضاء و قدر با انسان ها، برخوردی خشونت آميز بوده و به همین دلیل بشر به خشونت عادت کرده است. ولی برای شناخت کامل خدا باید او را با تمام اسما و صفاتش شناخت و دید (1443).
سند: هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ
انسان هر آن و هر لحظه خدا را می بیند، یعنی اسما و صفات الهی چه آنها که خشونت بار است و چه آنها که لطافت آور است، بر انسان تجلی دارد. در واقع این اسما و صفات است که دیده می شود، وگرنه خدا دیدنی نیست (484).
مديريت خدا، بر پايه گمان و ظن بنده نسبت به او شکل مي گيرد. يعني اگر انسان به خدا حسن ظن دارد، خدا با اسماء و صفات نوازشگر با او برخورد مي کند و اگر بدبين باشد بالعکس. در واقع انسان به هر صورتی که به توحيد نگاه  کند، خدا همان است. مثلاً اگر خدا را جبار مي بيند، همان است و اگر رحمان هم مي بيند، همان می باشد (612).
حجاب در اسما و صفات
سند: وَ جاءَ رَبُّک وَ المَلکُ صَفّاً صَفّاً
در واقع حجابی بین صفات خدا و انسان ها وجود دارد که مانع از بهره برداری آنها توسط انسان می گردد. این حجاب تنها در ظهور برداشته می شود و در ظهور انسان می تواند صفات خدا را درک کند. در واقع در ظهور، فهم همه انسان ها از خدا مانند فهم فرشته ها از خدا مي شود. فرشته خدا را درک مي کند، يعني صفات و اسماء خدا را مي فهمد، چون خدا به او اذن و اجازه داده که يک مرحله بالا بياييد. ولي به انسان در عصر غیبت اين اجازه را نداده و چون انسان اسما و صفات را نمي شناسد، پس انسان در همين مشتركاتي كه با حيوان دارد گرفتار شده است. اين موارد همه در ظهور براي انسان جا مي افتد و او نه تنها صفات بلکه اسما را نیز درک می کند (245). یک روح در کالبد انسان است و بدن را به حرکت در می آورد و روح دیگر حجابی است که در بالا و بین انسان و مشیت قرار گرفته و نمی گذارد فرشتگان و موکلین بتوانند اسما و صفات الهی را به انسان برسانند (1125).
آنچه که باعث شده انسان از اسما و صفات الهی محروم باشد، نادانی اوست (591). برای رسیدن به ظهور، باید از جهل خارج شد (595).
در سرزمين منحوس غيبت، هفتاد هزار حجاب وجود دارد که انسان برای رسیدن به ذات خدا باید این حجاب ها را که نورانی و ظلمانی هستند بشکافد. ولی انسان را با اسماء و صفات فریب داده اند که او را به اسما و صفات الهی مشغول کنند و البته مشغول شدن به آنها هیچ حاصلی هم برای انسان نداشته است، نه از فقر او کم شده و نه از غنای الهی چیزی به دست آورده و استانداردهای احسن مورد نظر در آفرینش او هم تامین نشده است. در واقع اسما و صفات مکر خداست که به یکی می دهد و به دیگری نمی دهد. پس انسان باید اسما و صفات را که مرحله تحتانی و مربوط به مخلوق است زیر پا بگذارد و به منطقه فوقانی و به سوی ذات در سرزمین ظهور برود (1463).
بین انسان و خداشناسی حقیقی، هفتاد هزار حجاب وجود دارد. انسان باید برای رسیدن به خدا ابزار و اسباب لازم را پیدا کند، ولی اگر اسما و صفات اجرا می شد و در زندگی بشر جریان پیدا می کرد، این اسباب و ابزار لازم نبود (1215).
انسانی که در دنیا در خوشی و عافیت زندگی می کند، از مثلث اضطرار، اضطراب و انتظار بی اطلاع است و همیشه در قیود اسما و صفات زمینی باقی مانده و از نگاه ظهوری محروم خواهد ماند. ولی اگر انسان بتواند علیرغم فشارهای غیبت، از هفتاد هزار حجاب ظلمانی و نورانی که همان اسما و صفات نوازشگر و ایذایی هستند عبور کند، به آب حیات دست خواهد یافت و به مدینه فاضله موعود و مقام خدایی شدن خواهد رسید (1405).
انسانی که در دنیا در خوشی و عافیت زندگی می کند، از مثلث اضطرار، اضطراب و انتظار بی اطلاع است و همیشه در قیود اسما و صفات زمینی باقی مانده و از نگاه ظهوری محروم خواهد ماند. ولی اگر انسان بتواند علیرغم فشارهای غیبت از هفتاد هزار حجاب ظلمانی و نورانی که همان اسما و صفات نوازشگر و ایذایی هستند، عبور کند، به آب حیات دست خواهد یافت و به مدینه فاضله موعود و مقام خدایی شدن خواهد رسید (1405).
رجال ظهوری سند: کلمه الله هي العليا
با دوستی و پیروی از رجال ظهوری می توان به کلمه دست یافت که اسم اعظم است و رهایی انسان ها از زندگی مادی می باشد. کلمه ای که هزار نام است و از هم نامش هزار بخش می آید و صفات اجرایی دست آنها است. ولی این کلمه در فضای غیبت قابل استفاده نیست (577).
اگر رجال ظهوری نبودند، خدا شناخته نمی شد، پس توحید زیرمجموعه رجال ظهوری است. رجال ظهوری از اسما و صفات بالاتر هستند. آنها مشیت الهی هستند. اول ذات خدا بود و هیچ کس و هیچ چیز نبود، خدا مشیت را آفرید و سپس مشیت همه چیز را خلق کرد (598). رجال ظهوری مانند خورشید هستند که انرژی به جامعه می دهند، این انرژی همان مشیت است که واسطه ای بین اسما و صفات خدا و ذات خدا هستند. خدا مرکز نور یعنی عالی ترین مرکز نورافشانی هستی است و مولد نور می باشد. آنچه که از این نور به انسان ها می رسد، همان اسما و صفات الهی است (1459).
کلمات خدا قابل شمارش نیست و آن قدر فاصله طبقاتی و زيست محيطي بين انسان و اسماء و صفات است که انسان نمي تواند آنها را برآورد کند، اما در ظهور این امکان وجود دارد. کلمات الهی که به دلیل عصر غیبت قابل شمارش و حتی قابل بررسی نیستند، همانا رجال ظهوری می باشند (618).
رجال ظهوری در واقع دلالان ربوبي و تجلي اسماء و صفات براي تقرب به ذات خدا هستند. آنها واسطه بين انسان ها و خدا می باشند، يعني کساني که بشر را دلالت، هدايت، راهنمايي و دستگيري مي کند. اگر انسان مي خواهد به خدا برسد، بايد کساني را به وساطت و شفاعت بگيرد که خدا را بهتر از او مي شناسند و از او به خدا نزديک تر هستند (790).
رجال ظهوری علیرغم دسترسی به اسما و صفات الهی، مجوز بهره برداري از آنها را حتی در مواقع نیاز مبرم ندارند (1105).
سند: اَلمُومِنُ مِرْآةُ الْمُومِن
یکی از اسامی خدا مومن است. رجال ظهوری مومن زمین و پیشوای حقیقی هستند که آینه مومن سماوی یعنی خدا می باشند (1105).
رجال ظهوری آن مجموعه كلماتي هستند كه قابل احصاء و شمارش نيست و فضائل آنها درك نمي شود (572).
انبیا و اسما و صفات الهی
انبیا و پیامبران الهی نیز همواره با اسما و صفات درگیر بودند، مانند آدم که در ابتدا در بهشت اولیه در مرحله اسما و صفات نوازشگر بود، ولی قرار شد که به مرحله حق الیقین یعنی ظهور و بهشت اصلی برسد، و یا ابراهیم که با بت هایی که به صورت اسما و صفات درآمده بودند مواجه شد و از مردم می خواست که از آن اسما و صفات خارج شوند و به سوی ذات خدا حرکت کنند (1477).
انسان باید از خدا حق خود را طلب کند، حق همان وعده ها و اسماء و صفاتي است كه خداوند در وقت خلقت انسان تمام و كامل كرد و به انسان تعلق گرفت (1116). خدا خود را به انسان مومن ملتزم و بدهکار کرده که او را نجات دهد. پس پیامبران به عنوان ماموران سماوی حق بهره گیری از اسما و صفات را داشتند، لیکن چنین کمکی به آنها نشد (1142).
دین و اسما و صفات الهی
دين واقعی باید دینی باشد كه انسان ها را به اسماء و صفات اجرايي و عملي و عيني و دقيق و به ذات خدا برساند (1231).
بینش فعلی انسان ها نسبت به خدا غلط است و درک انسان نسبت به توحید قابل قبول نیست. پس انسان خدا را در مسیری می بیند که پا روی حق می گذارد و به ناحق حکم می کند. این عینکی است که ادیان غیبت روی دیدگان انسان گذاشته اند. در حالی که در حقیقت این طور نیست و خدا خیر مطلق می باشد. انسان زمانی که به دنیا می آید، ظرف خالی است و شریعت در واقع مظروف می باشد. خدا از عوامل منفی مبرا است، ولی پرورش انسان که تحت تاثیر بیشتر از شریعت قرار داشته، این دیدگاه را در انسان به وجود آورده است (729).
انسان ها خيال مي کنند که خدا را مي شناسند و بر اساس خيالاتشان تصوراتی از خدا دارند و در آخر از خدا متوقع و طلب کار مي شوند. ولی خداوند آن خدايي نيست که توسط اديان، مذاهب، کتب سماوي و انبياء به انسان ها ارسال شده است. او همان خدا هست، ولي ادیان يک هزارم آن خدا را به انسان ها گفته اند (790).
از آنجا که اديان و مذاهب دريچه اي براي انسان به سوي خدا باز کرده اند که آن مجاري بسيار تنگ و تيره و تار است، انسان ها تصوري از اسماء و صفات یافته اند که شکل گيري آن در غيبت صورت گرفته، غيبت در واقع نبودن چراغ هدايت است. بنابراین انسان بر اساس آنچه که در تعاريف و تصاوير ذهنی خود نسبت به خدا گرفته، مطالبات خود را عرضه مي کند و توقعاتش را مطرح مي نماید. بينش انسان ها نسبت به خدا درست نيست و اسماء و صفات خدا براساس صافي غيبت تعريف شده است (821).
پس اگر خداپرستی برای انسان به دلیل دیدگاه های برگرفته از دین غیبت دچار شر شد، باید بداند که این شر را ادیان به نام خدا به او معرفی کرده اند. علت شر در واقع اسما و صفاتی است که انسان در غیبت از آن محروم مانده و به دلیل شناخت و جهان بینی غیر مستدل و غیر واقعی است که دچار این محرومیت شده است (1011).