ذات خدا
خدا ذات اقدس است، اسم ندارد، بلکه مشیت و اسم را فقط برای بشر آفرید، چرا که زندگی بشر با اسما و صفات شکل می گیرد. خدا جسم ندارد، مثل و مانند ندارد، صورتی ندارد که انسان آن را تصور کند، حد و مرز ندارد که گفته شود بالا یا در عرش است، مکان ندارد، کیفیت ندارد که گفته شود خمیرمایه او چنین و چنان است، پر از چیزی مثل نور یا خالی از چیزی نیست، خدا ایستاده یا نشسته نیست، ساکن نیست، خدا در همه جا هست و هیچ جایی خالی از خدا نمی باشد. هر جا که مخلوق است، خدا هم هست. خدا حرکت نمی کند، تاریک یا نورانی نیست، نور خدا با نوری که بشر تصور می کند فرق دارد، خدا روحانی یا از روح نیست. خدا رنگ و بو ندارد، پس باید تمام این چیزها را از خدا مبری دانست (714).
ذات خدا با حواس انسان قابل حس و درک نیست، انسان هر چقدر که جستجو کند، او را نخواهد یافت. هر چند تمام هستی نام و نشان خدا است، ولی انسان هیچ نشانی و آدرس از خدا ندارد که او را جستجو کند (121).
انسان باید به دنبال ذات خدا باشد و خود خدا را دوست داشته باشد، اگر انسان به دنبال هر چیز دیگر حتی اسما و صفات خدا برود، گمراه خواهد شد. هر نوع دوستی که مبنای آن بر غیر ذات خدا باشد، گمراهی است. حتی اگر انسان می بیند که اسما و صفات الهی محقق نمی شود و خدا به وعده هایش عمل نمی کند، نباید ذات خدا را فراموش کند (681).
انسان باید ذات خدا را حفظ کند و از اصل خدا نبُرد تا خدا هم او را حفظ نماید (696).
نور
سند: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ
خدا خود را نور معرفی کرده است، نور شامل حیات و زندگی، بقا، سلامت، عشق و آرزو های انسان است. همه چیز در نور خلاصه شده و وقتی انسان خدا را شناخت، به آن نور می رسد که همان ظهور خفی است (646). خدا خالق نور مطلق است. خالق این نور را برای هدایت، مدیریت و تولیت خلق بر زمین و آسمان ها بتاباند. یعنی همه چیز، همه انسان ها، همه اشیا باید بدون تبعیض از نور خدا استفاده کنند (1036).
خدا يك انرژي است كه عالم وجود منبعث و قائم به اوست. خدا همان نور است، خدا اجراییات براي مديريت هستي است. شعاع خدا نور است، يعني تشعشع توحيد، نور است. تشعشع توحيد، یعنی همان شعاع الهي به مشيت و جبر تبديل شده است. مشيت به معنی فرمان و كتاب فرمان مديريت جهان می باشد. مشيت، نور است، مشيت در واقع قائم مقام آن ذات ناشناخته ازلي ابدي و آن روي آيينه خداست، آن رويي كه انسان ها می توانند ببینند. انسان نمی تواند خدا را ببیند، ولی می تواند مشیت او را ببیند. خدا نور است، مشيت هم نور است. چون مشيت هم نور است، پس اسماء و صفات خدا هم منبعث از نور است، بنابراین انسان باید به اسماء و صفات ايمان آورد. اگر انسان اسماء و صفات نوازشگر را نمي بيند، دليل بر نبودن آن نيست، بلکه دلیل بر حجاب های بین انسان و خداست. نور در واقع اصل خداشناسي است كه در ظهور به وقوع مي پيوندد، چون يكي از اسامي ظهور، نور است. پس ایمان به ظهور همانا ایمان به خداست (1134).
خدا نور مطلق است کسي که از او نيز جدا مي شود، نور است، بنابراین انسان به عنوان آفریده خدا، دارای نور فطری است که از انوار سماوی برخوردار شده است، ولی به علت حجاب های عصر غیبت، وجود انسان در ظلمت زمان مستهلک شده و سیاهی و ظلمت توانسته روح، جسم و نفس او را پر کند (1237).
حق
خدا حق است و حق همان اسما و صفات و ذات مقدس خدا و اصالت توحید می باشد. ولی انسان باید از خدا بخواهد که حق را در نهانگاه انسان ثابت کند تا از شک و ظن جلوگیری شود که خود موجب فتنه از جمله فتنه های اعتقادی می گردد (908). حق زیرمجموعه خدا است، به جز او همه چیز باطل است. حق از ناحیه خدا است و تجلی اوست (30). خدا حق است و حق از او جاری است، خدا است که باید انسان ها را هدایت کند تا او را بشناسند (65).
پناه از اسما و صفات خدا به ذات خدا
خداوند مشيت را به نفس خود خلق كرد. نفس خدا همان ذات خدا است. همه چيز را به وسيله مشيت آفريد و مشيت همان جبر است. اين همه چيز به معنی اسماء و صفات هستند. يعني هر چه در اين عالم هست به يكي از اسماء و صفات برمي گردد (1273).
سند: اَعُوذُ بِكَ‏ مِنْكَ
انسان نیازهای خود را باید به مشیت عرضه بدارد، مشیت زیرمجموعه خداست و اسما و صفات زیرمجموعه مشیت هستند. پس انسان باید خواسته های خود را از مشیت یعنی جبر بازخواست کند و طبیعی است که انسان به تدریج اسما و صفات را ترک کند. باید شکایت از اسما و صفات را به ذات خدا کرد. اگر اکنون خدا توحید را در خشونت و اسما و صفات ایذایی به انسان نشان داده است، انسان باید از ذات خدا بخواهد که آن روی دیگر اسما و صفات خود را نمایان سازد (681).
اکنون خدا بر انسان تجلی نکرده، بلکه انسان در اسما و صفات او مانده است. اسما و صفات تجلی گاه خداست و شعاع توحید و اشعه ربوبی و تلالو خداپرستی می باشد. خدا فقط در ظهور تجلی خواهد کرد و انسان خواهد فهمید که خدا کیست (703).
عظمت خدا بدن ها را می لرزاند، یعنی جبروتیت الهی و مشیت خدا است که شعاع آن خوف و نگرانی ایجاد می کند (837). ذات خدا ترسناک نیست، بلکه آنچه از ترس و تهدید وجود دارد، همانا اسما و صفات ترسناک خدا می باشد (1344).
انسان باید ذات خدا را بر اسما و صفات او ترجیح بدهد و در دوراهی انتخاب، به سمت ذات حرکت نماید، چرا که موجب خروج از غیبت و ورود به ظهور می گردد (1419).
انسان باید اسماء و صفات را در وجود خود به چالش بکشد، چون قرار است از اسماء و صفات که منطقه تحتاني و مربوط به مخلوق است به منطقه فوقاني که ذات می باشد، انسان نباید به اسما و صفات تکیه کند، بلکه باید آن را زیر پا بگذارد و به سوی ذات خدا برود. چون اسما و صفات در واقع مکر خداست که به يکي مي دهد و به يکي نمي دهد (1463). انسان هایی که ذات را نشناختند و همه چيز را در بحث اختيار بردند يا آن قدر در اسماء و صفات نوازشگر غرق شدند و خدا به آنها ميدان داده و بال و پَر داده که اصلاً نمي دانند عذاب چيست يا اين که غیبت را يک طوري توجيه مي کنند، با مثلث اسارت، ذلت و ترس که سه بدی رشد کرده در غیبت است، آشنایی ندارند و از استضعاف، اضطرار و انتظار به دور هستند. (1486).
انسان هایی که اسماء و صفات آنها را اشباع نمي‌کند و فقط به دنبال ذات هستند، یعنی علم‌اليقين را خواندند و سپس به سوي حق‌اليقين رفتند، می دانند که حق مطلب توحيد در ذات است و حقيقت تمام کلاس‌ها و تدريس‌ها و تحصيل‌هاي علوم الهي به ذات مي‌رسد. هر کس که خواهان ذات است بايد استقامت کند و در اثر فشارهای غیبت و غیبت مداران به هم نریزد (1485).
حجاب در شناخت ذات خدا
پرده هاي تودرتو و حجاب هاي به هم پيوستة غيبت، نمي گذارد که انسان اصالت ذات را دريابد (1385).
در عصر غیبت انسان ها خداپرست نیستند، بلکه فقط به دنبال خدا هستند. اگر خدا بخواهد و وقت آن برسد، آنگاه ذات خود را به انسان نشان می دهد، یعنی خود خدا هفتاد هزار حجاب بین خالق و مخلوق را کنار خواهد زد (702). اگر خدا حجاب ها را کنار بزند، انسان نور خدا را خواهد دید و اشباع خواهد شد (705).
سند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ
نیازهای انسان همان حجاب ها است. بین غیبت و ظهور که همان ذات خدا است، هفتاد هزار حجاب وجود دارد که همه این حجاب ها مربوط به غیبت و روی فضا و قضای غیبت انباشه شده است. برای رسیدن به ذات خدا باید این هفتاد هزار حجاب را کنار زد(1463).
رسیدن به ذات خدا
خدا در درون انسان است و بشر به طور فطری و ذاتا به سوی خدا می رود (765). بزرگترین نیاز انسان در هنگامی که از غیبت خسته می شود آن است که خدا را ببیند (711). انسان در نهایت مسیر خداشناسی که دیدن خدا در ظهور است، با خدا یکی خواهد شد (914).
درك انسان از خدا به اندازة ظرف نهان او است و انسان تا حدی به توحيد خالص نزديك مي شود كه استطاعت نفساني او ايجاب  كند. علوم ماورائي خواندني و شنيدني و ديدني نيست، بلکه رسيدني و يافتني و كشف شدني است. هر مقدار كه آفريدگار اراده كند و اذن دهد، فهم و درك و شعور انسان در موضوع تقرب فعال می شود. خدای ظهور برای انسان تا حدی شناخته می شود که ذات خدا اذن بدهد (1344). ما تاريخ نداريم كه اين ذات مقدس و اين نفس ربوبي از چه زماني بوده است و حتي تاريخ نداريم که ببينيم مشيت از چه زماني آمده است. چون تاريخ مخلوق ذهن بشر است و تمام پيش بيني ها و فرضيه ها و تئوري ها و برداشت هاي علمي و رسيدن هاي بشري به اراده خدا است. خدا فكر به انسان مي دهد و انسان فكر مي كند به يك نتيجه گيري مي رسد (1273).
کتاب رديابي ذات، انحصاري است. خداست که خود را مي نماياند و هیچ انسانی نمی تواند هفتاد هزار حجابِ منعقده بین خلق و خالق را بدون خواست او بزدايد. مباحث توحيدي، رسيدني است. براي همين است که خواندن و يافتن و شنيدن و تحصيل و تدريس کردن، همه مقدمه است تا انسان از علم اليقين و حقّ اليقين به مرحله عین الیقین برسد و به ذات واصل گردد (407).
سند: ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ
ذات خدا قابل شناسايي و نفوذ است. انسان به کمک مي تواند هفتاد هزار حجاب را درنوردد و ناديده ها را مشاهده کند. ذات شناسي، از اکابر علوم غريبه است که هر کسي را ياراي ورود به آن نبوده و نَفس هاي قابلي را مي طلبد که مقبول معبود بزرگ باشد. اين کشف الاسرار توحيدي، محيط مهيا مي خواهد، فضاي پاک و جويندة شسته در جويبار معرفت مي طلبد و اينها در عصر ظهور جمع مي گردد و امروز فقط خط رسمي از آن رموز الهي هويدا مي شود. در دانشگاه شناخت رب، ذات شناسي، اعلي درجة تحصيل است که مرتبة خاصّان و خالصان مي باشد (1378).
انسان برای رسیدن به ذات و فنای فی الله شدن، باید از خدا در تقدیرات راضی شود و تسلیم اوامر الهی گردد، یعنی باید به جبر تن بدهد (750).
انسان باید از خدا بخواهد که ذکر خود را به او بدهد. این ذکر همان ذکرهای و دعاهای رایج که تاکنون بشر را به وعده ها و حاجت ها نرساندند، نیست. بلکه کلام رهبر آسمانی است که آشنایی با خدا را به انسان یاد می دهد و ظهور را که جایگاه واقعی دیدن خدا است نشان می دهد و پستی غیبت و تقویم آن را به نمایش می گذارد (909).
خداوند براي همه انسان ها آيت کبري گذاشته است. بزرگترين دليلي که خدا کبريايي خودش را نشان داده، همان است که هرچه انسان ها تلاش و برنامه ریزی و حساب و کتاب می کنند و مطمئن می شوند که با دلايل عقلي و علمي و تجربي و مشورتي و عيني زحماتشان به بار می نشیند، ناگهان با شکست مواجه می شوند (1454).
سند: شنيدن کِي بود مانند ديدن
انسان در غيبت خداي واقعي ندارد. اگر خداي واقعي داشت، پس اسماء و صفات فعال بودند و وعده هاي خدا که در قرآن هست به بار مي نشست. پس انسان باید به دنبال گمشده خویش باشد. گمشده انسانی که به خدا ایمان دارد، همان حکمت است و حکمت همان توحید اصیل و ناب و خود ذات خداست (1435).
سند: اَلعُبُودِيهُ جَوهَرَهٌ کُنهُهَا الرُّبُوبِيَهُ فَمَا فُقِدَ فِي العُبُودَيهِ وُجِدَ فِي الرُّبُوبِيّهِ
انسان وقتي فناي في الله شد، از ماهيت بشري خارج و آئينه مي شود و خدا در او طلوع مي كند و و به گونه اي شكل مي گيرد كه هر چه انسان مي  خواهد، در واقع خدا مي خواهد و هر چه خدا مي خواهد، انسان نيز مي خواهد، يعني ديگر جدايي و فاصله اي بين خلق و خالق نخواهد بود. عبادت و بندگي و در بيعت خدا بودن به گونه ای است كه مدخل و ضمير آن خدایی می باشد. يعني يک جوهره و بافته اي است که وقتي انسان وارد آن مي شود، انتهاي آن خدايي است. شما از دريچه بندگي وارد مي شوي و به مرحله خدايي مي رسي. خدا حقيقت محض است و انسان آينه است. وقتي که انسان مانند آینه در برابر خدا قرار مي گيرد، موقعيت خدا را پيدا مي کند و خدا در وجودش تجلي مي کند در حدي که ديگر وقتي در آينه نگاه مي کند، انسان خودش را نمي بيند بلکه خدا را مي بيند. يعني وقتي که انسان به مقام تسلیم و رضا رسید و مَنيت سلب شد، جاي آن خدا مي آيد و بعد خواسته انسان با خواسته خدا يکي مي شود و درست مانند آينه و انسان مي شود. وقتي که انسان در بند گي نابود شد و خود را در بندگي گم کرد و نيست شد، يعني به همان مقام فنای در خدا رسید و همه چيز را از دست داد و خودش را داوطلبانه خلع اراده، اختيار و آزادي کرد و تسليم جبر شد، آنگاه خودش را در خدایی خواهد یافت. انسان آئينه است و خدا حقيقت است و انسان عرض است و خدا ذات است و وقتي که محو در ذات شد، خود اين عرض هم نوعي از ذات مي شود. مانند قطره اي که به اقيانوس مي پيوندد (471).
سند: المومن كالميت بين يدي الغسال
آن کسي كه در بيعت خداست، مثل مرده در دست مرده شور است و خدا وقتي هر كاري با او بكند، هيچ اراده اي از خودش ندارد. يعني به جبر مطلق رسيده و خدا را با جبروتيتش دنبال مي كند. يعني خودش را خلع اختيار مي كند و داوطلبانه زمام تقديراتش را به خدا مي دهد (471).
رجال ظهوری
رجال ظهوری، برگزیدگان خدا هستند و اسرار خدا را به طور مستقیم دریافت کرده اند. آنها ارکان توحید هستند و مقاماتی از خدا گرفته اند که اسما و صفات تحت ضوابط آنها است و هستی زیرمجموعه آنها می باشد. بین آنها و خدا فرقی نیست، مگر این که خدا خالق و آنها مخلوق هستند (706).
برای شناخت خدا نیاز به راهنما هست که همان منجی و رجال ظهوری هستند. آنها از اسما و صفات هم بالاتر هستند و همان مشیت خدا می باشند (598). هر انسانی که به سمت رجال ظهوری آمد، نجات پیدا می کند، چون آنها انسان ها را به سمت خدا هدایت می کنند و وارد حوزه استحفاظی الهی می کنند (663).