کوچک سازی خدا

بر اساس کاوش هایی که تاکنون در کتاب دائره المعارف ظهور به انجام رسیده است، مشخص گردید که در مصحف، در احادیث و در روایات دینی به گونه‌ای کار شده که خداوند در هاله‌ای از حقارت به جامعه معرفی بشود که آن را می توان «سیستم کوچک‌سازی خدا» دانست (4662).
هر آینه، بشر در شناخت و معرفت خدا گير كرده است و در حقیقت نمی داند که او كيست، چيست و یا چگونه است. هر دين و مذهب و مرام و مكتبي او را به گونه ای متفاوت توصيف كرده، به طوری که حتی يك كتاب آسماني مي گويد: خدا از آسمان آمد و با يعقوب كُشتي گرفت و يعقوب که فن خاصی بلد بود، خدا را بر زمين زد و در گود خاك كرد و آن خدا گفت: از روي سينه ام بلند شو و بگذار من به آسمان بروم تا هر چه مي خواهي به تو بدهم که يعقوب گفت: من اين را مي خواهم و آن را مي خواهم! اديان ديگر نیز خدا را آن قدر كوچك نشان مي دهند كه ابهت خدا برای بسیاری از بین رفته و کار به جایی رسیده است که وقتی انسان ها به فشار مي افتند، حتی به خدا دشنام مي دهند و البته که حق دارند. چون عينكي كه ادیان و مذاهب به چشم آنها گذاشته اند، خدا را تا همین اندازه براي ایشان ترسيم كرده است (1335).
انسان نمی تواند خود را خدمتگزار دو خدای حقیقی و مجازی بداند، چون خدمت به خدا به معنی پرستش اوست. خدای حقیقی آن است که به واقع معبود، مسجود، مالک، خالق و صانع می باشد. ولی خدای مجازی آن است که انسان ها ساخته اند، همانند پستانکی که در دهان نوزاد جویای شیر مادر گذاشته می شود. از آنجا که از این خدای مجازی تاکنون هیچ چیزی عاید انسان ها نشد، تمام وعده ها را به یوم المعاد محول کرده اند و سر بشریت را گرم کردند تا به دنبال حقیقت نرود. تا جایی که حتی صدای پیغمبر هم در آمده است که از خدا خواسته اند خود را نشان بدهد (5436).
خدای کوچک شده مختص کره زمین می باشد که این سیاره در برابر کل هستی، همانند نیستی مطلق است. ولی عظمت خدای واقعی آن قدر بالاست که انسان ها در برابر آن اصلا وجود ندارند (5436).
خدای دست ساخت بشر و ادیان، در جزئیات زندگی انسان ها وارد شده و احکام دینی و شرعیات به نام او صادر شده است، ولی این خدا نه راست گفته، نه وعده های او محقق شده و نه اعتباری دارد. اوست که به ظلم و ستم به انسان ها هم راضی شده و حتی مددکار ظالم نیز است. اوست که زمان و مکان غیبت را که سرزمین ظلم می باشد، بر انسان ها احاطه نموده است. تنها راه رهایی از دین غیبت زده و خدای کوچک سازی شده، به کار انداختن عقل و شعور انسان می باشد که حتی در همین اسناد دینی هم خطاب به پیروان ادیان گفته شده است «اَفَلَا تَعْقِلُونَ» «افلَا تَشْعُرُونَ»، آیا عقل خود را به کار نمی اندازید و آیا شعور ندارید؟ (5437).
نتیجه کوچک سازی خدا این است که بشر مجبور می شود تاوان اندیشه های دینی را پس بدهد. اگر وجدان مرده، عدالت وجود ندارد، انصاف نیست، جرم و جنایت فراگیر است و انسان‌ها بدبخت و بیچاره هستند، تمام این فجایع نتیجه دیدگاه توحیدی غلطی است که ادیان به انسان ها ارائه دادند و عینکی به چشم‌ها زدند و گفتند خدا را با این عینک ببینید (4633).
1. خداشناسی در تقابل با کوچک سازی خدا
سند: لَا اِلَهَ
سند: وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللهِ الْغَرُورُ
انسان باید برای شناخت خدا ابتدا چنین خداهای کوچک شده ای را پس بزند و به «لا اِله» برسد که به معنی رد کردن همه خدایان ساخته ادیان و بشر است. در واقع انسان باید دچار غرور و فریب خدای غیبت نگردد تا پس از آن بتواند به خدای واقعی برسد (4519). اصولا برای فهم توحید حقیقی، یک انقلاب لازم است که زیر و رو شدن و ساختارشکنی را به همراه دارد تا انسان آنچه که از آبا و اجداد و دوران گذشته به او رسیده است، کنار بگذارد و به دنبال شناخت تازه ای از خدا برود. یعنی ابتدا بفهمد که «لَا اِلَهَ» یعنی خدایی نیست و آن خدایانی که ادیان معرفی کردند و تمام تصورات و تفکرات مربوط به آن خدایان ناکارآمد و نارسا است (4584). در واقع آنچه که تاکنون در مورد خدا از ادیان و مذاهب و از پدران و گذشتگان به بشر رسیده است، فقط وهم و خطورات و در یک کلام غرور بوده است (4584).
سند: وَ مَا قَدَرُوا الله حَقَّ قَدْرِهِ
بشر تاکنون هرگز خدا را نشناخته است و حتی کسانی که در مورد خدا فکر و تحقیق می کنند، هنوز مشرک هستند (4584).
البته وقتى‌كه خدا به گونه ديگری مطرح می‌شود كه با آنچه که از پدران رسيده است در تضاد باشد، مسلما گوينده تكفير می‌شود و فاسق و فاجر خوانده می شود و شنونده نیز به هم می‌ريزد (4584). حتی رجال ظهوری هم به دلیل پایین بودن ظرفیت فهم مخاطبان و نیز لزوم رعایت تقیه نمی توانستند خدا را به طور حقیقی معرفی کنند، پس آنچه که می گفتند مانند شیر بی یال و دم و اشکم می ماند که نه شنونده می فهمید چیست و نه گوینده به آن راضی می شد، در نهایت به گفتن این که خدا برتر از این حرف هاست، بسنده می کردند (4584).
1.1. خدای کوچک شده در برابر خدای حقیقی
دو خدایی باعث گمراهی ‌است، انسان موحد نمی‌داند با کدام‌ یک به سوی کمال حرکت کند. انسان فقط یک معبود می تواند داشته باشد، یا خدای واقعی و یا خدای غیبت یعنی همان که ادیان و مذاهب معرفی کرده اند تا او را بپرستد و شرایع او را اجرا کند که در این صورت دیگر فرصتی برای تفکر و تلاش برای شناخت خدای واقعی و یافتن حقیقت برای انسان نمی ماند. غیبت مداران همواره سر مردم را به فروع دین گرم کرده اند تا به اصل دین و توحید نپردازند. یعنی یک خدای واقعی وجود دارد و در مقابل آن یک خدای دست‌ساز که همانند بمب دست‌ساز است و فقط می‌ترکاند، بنا نمی‌کند، ایجاد نمی‌کند، احیاء نمی‌کند، بلکه نابود می‌کند. آن خدای حقیقی این قدر عظمت بالایی دارد که اصولا انسان در برابر کبریای او هیچ است و وجود ندارد، ولی آن دیگری مختص کره زمین است. آن خدای واقعی عوالم وجود را فرماندهی می‌کند که کره زمین اصلا در برابر کل هستی، در نیستی مطلق است. کسی‌که دو خدا دارد مجبور است برای یکی از آنها کار کند و آن یکی را رها می‌کند. یکی از پرده هایی که ذات اقدس کبریایی کنار زده است این است که می گوید «وَ لَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ»، یعنی این الله و وعده های او سرتان را گرم نکند (5436).
2. توصیف خدا
توصیف کردن خداوند، فرمانروای کل هستی بسیار سخت است و اصولا خدا با ادبیات زمینی قابل وصف نیست. چرا که سابقه ذهنی بشر هم از خدا بسیار کوچک است و دیدگاه بشر نسبت به او پیش پا افتاده و ادبیات مورد استفاده بسیار خودمانی است (4584).
ذات اقدس کبریایی وصف‌ناپذیر است و هر توصیفی از او تاکنون فقط در حد ادبیات خاکی صورت گرفته و بنابراین نمی تواند برای آشنا ساختن انسان با آن خدای جبارالجبابره به کار رود. در یک سند دینی گفته شده که خالق وصف نمی شود مگر با استانداردی که خودش تعیین کرده است. البته این خالق با «الله» تفاوت دارد. هرچند گفته شده «خدا وصف نمی شود مگر آن گونه که خودش خود را وصف کرده است». ولی مشکل این است که کسی نمی تواند بفهمد که خدا چگونه خود را وصف کرده است. چون انسان ها فقط از طریق واسطه ها شنیدند و شناختند که آن واسطه ها هم خودشان زیر سوال هستند، همانند جبراییل، روح القدس، دحیه کلبی ...، چرا که توصیفی که آنها ارائه داده اند همانند آن داستانی در اسناد دینی است که می گوید خدا محدود به خانه عایشه همسر پیامبر می باشد! در یک بررسی دقیق تر می توان گفت که این واسطه ها همان خالق ثانویه هستند که خلق وحی کرده اند. یعنی جبراییل هم مخلوق است و هم خالق، روح‌القدس هم مخلوق است و هم خالق؛ آنها نسبت به مافوق، مخلوق هستند و نسبت به مادون، خالق می باشند، چرا که خلق صوت یا شکل می‌کنند و قانون وضع می‌کنند. پس با این حساب چگونه می توان یقین پیدا کرد که این شرح حالی که از طریق این واسطه ها داده شده است، متعلق به خدا واقعی می باشد؟ مثلا چطور می‌توان باور کرد که خدا می‌آید و جلوی نمازگزار می‌ایستد؟ چطور می‌توان باور کرد که خدا حرف خود را در زیر لحاف عایشه می‌زند؟ چطور می توان کوچک‌سازی خدا را قبول کرد؟ پس باید ذات خدا را درک نمود یا اینکه از جوانب و علائم به او رسید.
بنابراین همان طور که در قاعده عدم تطابق ثابت شد، این خدای معرفی شده فقط مختص به سیاره زمین است و هرگز بشر را به آن خدای حقیقی و فرمانروای هستی نمی‌رساند، یعنی در این خدا آن قدر نقطه ضعف وجود دارد که ثابت شده حقیقی نیست. پس پرسش این است که چگونه می توان آفریدگار توانا را تعریف و توصیف نمود، در حالی که حواس انسان از درک وجود او عاجز است؟ در اینجا دو بحث وجود دارد:
- آنچه که انبیا به گفته خودشان از آسمان گرفتند
- آنچه که به ما داده اند
در قانون عدم تطابق ثبت و سند ثابت شد که آنچه پیامبران خودشان از آسمان گرفتند، کلام صاحب گیتی نیست. چون آن خدا بسیار ابتدایی و کودکانه معرفی شده و آن فرمانروای با عظمت هستی در حد آمر به مستحب و مکروه شناخته شده که اگر انسان این کار را کند خدا خوشش می‌آید و یا این کار را نکند خدا بدش می‌آید! حواس انسان همانند بینایی و شنوایی قادر به درک خدا نیست و خطورات و الهامات انسان هم ناکارآمد است و آن الهامات و وحی که به پیامبران شده است نیز ثابت گردید که حقیقت ندارد. پس توصیفی که ادیان و پیامبران از خدا ارائه داده اند در واقع پاسخگو نیست و فقط نمایشی است از معرفت رب در حوزه کره زمین که البته این سیاره در برابر کل هستی مثل نوک سوزن است. این تصور انسان است که خود را در هستی بزرگ می بیند و برای خود جایگاهی قائل شده که فرمانروای هستی برای او جبراییل و روح القدس را فرستاده باشد. پس این که گفته می شود خدا در خانه کعبه است، یا دست خدا در فلان کار خیر دخیل است و یا نه می زاید و زاییده نشده و نظایر این سحنان بیهوده، تماما محدود سازی خدا است که واقع نوعی بت پرستی و برخلاف توحید می باشد (5432).
هر چند اسنادی در دین وجود دارد که می گوید خدا از هر چیزی بزرگ تر است و یا از هر چیزی که وصف شود بزرگ تر است
- «اَلله اَكْبَرُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»
- «اَللهُ اَكْبَرُ مِنْ اَنْ يُوصَفَ»
بنابراین آن خدایی که تصویرش توسط ادیان و مذاهب برای نسل کنونی آمده است، در حد و وزن همان مستحبات و مکروهات است که ادیان توصیف می کنند که می گویند مثلا در فلان شب آمیزش کنی خدا بدش می‌آید، خدا دوست دارد فلان روز آمیزش کنید! (4885).
سند: لَوِ اجْتَمَعَ اَهْلُ السَّمَاءِ وَ الْاَرْضِ اَنْ یَصِفُوا اللهَ بِعَظَمَتِهِ لَمْ یَقْدِرُوا
یک سند معتبر دینی از قول رجال ظهوری می گوید که اگر اهالی زمین و آسمان که شامل انسان ها و فرشتگان و موجودات نوری می شود اجتماع کنند که خدا را تعریف و وصف کنند، هرگز نمی توانند. چون فرع نمی تواند از اصل تعریف کند و جزء نمی تواند از کل تعریف نماید (4632).
رجال ظهوری همواره طوری سخن می گفتند و خدا را توصیف می کردند که فاصله بین رب الارض و رب العرش حفظ گردد. در توحید ناب، توصیفی که از خدا می شود یک از هزاران هزار هم محسوب نمی گردد و رجال ظهوری برای تثبیت توحید اصیل از این که توصیف آنها از خدا به گونه ای باشد که فرمانروای هستی را کوچک یا محدود به مرزهایی کند، استغفار می کردند (4595). آنها حتی توبه می کردند از این که خدا را با ادبیات زمینی توصیف کرده و در حد این کلمات محدود کرده باشند (4603).
3. کوچک سازی خدا، لازمه غیبت
هزاران سال است بشر از اصل خودش هيچ چيز نمی‌داند، يک عده‌اى به عنوان كارشناسان دينى آمده اند و گفته اند که خدايى هست، معادى هست، مردم را دعوت کردند، مردم هم چيزى نمی‌دانند. حتی در ابتدای کتاب قرآن، اول سوره بقره گفته شده «اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیْبِ» می‌گويد: اين كتاب را كسانى قبول دارند كه به غيب ايمان دارند؛ غيب خود خداست. غيب يعنى آنچه كه از ديد و شنود دور است. ولی ما این زمان و مکان را سرزمين غيبت می‌گوییم به دلیل این که اينجا همه چيز در غيبت است، در نبود است، غير قابل دسترس است. البته منظور همان خوبی هاست که دست نیافتنی است، وگرنه بدی ها همانند باران بر سر انسان ها می بارد، اسما ايذايى كه انسان از آنها فراری است به دنبال او می آید و اسما الحسنی همچنان دست نیافتنی است. بنابراين كارشناسانى تحت عنوان پيامبر آمدند و يک نفر را به عنوان مافوق بشر معرفى كردند و گفتند اين خداست و او را مسئول صدور همه احکام و شرایع دینی معرفی کردند و هم همه چيز را به گردن این خدا انداختند و گفتند: خدا گفته است که عبادت كنيد، خدا گفته این كارهاى خوب را بكنيد و آن كارهاى بد را نكنيد. سپس مردم را نسبت به اين خدا ترساندند، چرا که اگر می‌گفتند من می‌گويم هيچ‌كس زير بار آن ادعاها و وعده ها نمی‌رفت. اگر پيغمبر می‌گفت كه من می‌گویم مثلا شراب نخورید، لاجرم مخاطبان او پاسخ گستاخانه ای می دادند و سرپیچی می کردند! پس مجبور بود که بگوید خدا می‌گوید! ولی با این حال عدم تطابق‌ها در ادیان و مذاهب و شرایع دینی، ما را به این سمت هدایت کرد که دیده می شود در یک جا فرمانی به خدا نسبت داده شده و در جای دیگر پیامبر او برخلاف آن فرمان می دهد (4717). در واقع غیبت به گونه ای است که همه چیز تحت اراده خدا است و او هر کاری که بخواهد می کند، ولی کسانی که قصد توجیه کردن دارند و در پی حفظ حریم برای خدای خودساخته و کوچک هستند، اعتقادات و شرایع را به وجود می آورند که موجب گمراهی بشر می گردد (4887).
4. نقش ادیان در کوچک سازی خدا
سند: مَا اَعْرِفُ اَحَداً اِلَّا وَ هُوَ اَحْمَقُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَبِّهِ
تمامی موحدین در شناخت خداوند، دریچه‌های خداشناسی را دور از عقلانیت گشودند که سبب شد تاکنون توحید در هاله‌ای از توهمات و الهامات غلط شکل بگیرد. ادیان و مذاهب نتوانستند خدا را معرفی کنند، بلکه با مناسک، شرایع و دروسشان، خدا را کوچک ساختند به طوری که از نظر افتاد و بی حرمت گردید. این نوع توصیف از خدا، تبدیل به مانعی شد که مومنین و باورمندان به دنبال یافتن حقایق الهی نروند. در واقع برای انسانی که خدای خود، یعنی اصل خود را نشناخته است، یک خدایی ترسیم کرده‌اند که به طور انحصاری متعلق به کره زمین است و تمام هم و غم این خدا این است که قانون و شریعت وضع کرده و وارد جزئیات زندگی بشر شده است (4627).
خداوند که جبارالجبابره است، اجازه شناسایی خود را به مخلوقاتش نمی‌دهد! طبق چنین برآورد توحیدی، هرگز نمی‌توان خدای عرضه شده توسط ادیان را باور کرد. در یک سند دینی گفته شده که همه چیز تحت سلطه خداست و علم او بر همه هستی گسترده است. ولی برعکس خلایق بر او احاطه ندارند و سر از امور الهی در نمی آورند، چرا که بر خدا احاطه علمی ندارند. بنابراین از آنجا که انسان بر خدا احاطه علمی ندارد، نمی تواند نتیجه بگیرد که شریعت و ادیان از جانب خدا هستند. چون او بسیار بالاتر از جایگاه انسان است و انسان نمی تواند او را تشخیص بدهد. کاری که دینداران کرده اند این است که به جای بالابردن جایگاه خدا، او را پایین آورده اند، به طوری که وارد امور روزمره زندگی انسان حتی شادی و خنده و غذا خوردن و مستراح رفتن و اتاق خواب بشر شده است. هیچ کس تاکنون نفهمیده که خدا کیست و هیچ قلبی هم درک نکرده که حد و مرز خدا چیست! پس نمی توان گفت که خدا همین است که من فهمیده ام. توصیفی که انسان از خدا می‌کند در وصف خود انسان است. حتی اسما و صفاتی که خدا را الله، رحمان، رحیم و نظایر آن صدا می زنند، در حد و اندازه ظرفیت درک خود انسان است نه عظمت خدا! هزاران سال است که خدای ناشناخته را به بشر معرفی کرده اند و کسی نمی داند که او کیست مگر این که ظهور شود، یعنی خداوند و حقایق او بر بشر ظاهر گردند (4938).
اگر مبحث الهیات و توحید به گونه ای عاقلانه در ادیان و مذاهب مطرح می شد، امکان تمسخر و لوث کردن توحید پیش نمی آمد. ولی کوچک سازی سیستماتیک خدا در ادیان و مذاهب موجب گردید که جایگاه خدا تا این حد پایین بیاید و مسخره شود (4943).
در یک سند دینی گفته شده که مفسده های نسل های گذشته و بیماری های نفسانی آنها همانند حسد و دشمنی به امت اسلام سرایت کرده است. اگر این سند صحت داشته باشد، نشان می دهد که پیامبران ادیان گذشته و امت های پیشین هرگز موفق نشدند که این مفاسد اخلاقی را از بین ببرند. چرا که الهیات و توحیدی که به مردم زمان خود ارائه کردند، ظهوری نبود، بلکه اساسا پیش پا افتاده و تحقیر خدا بود. چرا که خدا را در حد ادبیات زمینی و ظرفیت درک مخاطبان خود محدود کردند (4772). در واقع ادیان و انبیا در مورد خدا بسیار سخن گفته اند و همواره خدا را پایین کشیده اند و او را در همه کارها دخالت داده اند، ولی فراموش کرده اند که این مدیر کل آفرینش و هستی، مسئولیت همه گیتی را بر عهده دارد که زمین در مقایسه با آن به حدی کوچک است که اصلا دیده نمی شود (4678). چون ادیان برای این که خدا را در دل ها جا بیاندازند، مجبور هستند از ادبیات زمینی استفاده کنند که نتیجه آن سیستم کوچک سازی خدا می شود (4632).
خدايى كه مذاهب زمینی معرفى می‌كنند، خيلى ساده و پیش پا افتاده است. همان خداى شريعت، خداى فقه و خداى فروع دين است که راحت می‌شود اين خدا را درک كرد. اين خدا می‌خندد، اين خدا خوشحال می‌شود، اين خدا ناراحت می‌شود، اين خدا عصبانى می‌شود، اين خدا براى تمام ابعاد زندگى انسان ها برنامه‌ريزى كرده، اين خدا مكروه دارد، مستحب دارد، واجب دارد، حرام دارد. ولی قطعا با آن مديريت هستى کاملا متفاوت است كه كره زمين كه خانه انبيا و اديان است، در برابر او حتی به چشم هم نمی‌آيد. وقتی‌که براى خدا مکان ترسيم می‌شود و می‌گويند که حضرات رفتند آن بالا و کنار او نشستند، گرچه به کسی که بالا رفت مقام بالایی داده اند، ولى آن خدا را پایین آورده اند و وجهه او را در ذهن بشر به سقوط کشانده اند. به همین دلیل است که تا ذره ای به انسان فشار می‌آيد، لاجرم با آن خدا در می افتد و او را دشنام می دهد. چون برای او جا انداخته اند که خدا موجودی است آن بالا نشسته و این قدر معمولی است که پایینی‌ها به مهمانی او و پیش او می‌روند. برای آن خدا اشتغال و مسئولیت تعریف کرده اند که تو نماز بخوانی او خوشحال بشود، تو روزه بگیری او شاد بشود، اگر حج نروی ناراحت می‌شود که خانه‌ام تنها و خالی ماند! جایگاه این خدایی که ادیان معرفی کرده اند، بیش از این نیست (4705).
نظامات دینی، عقاید پیروان خود را به سمت و سوی کوچک‌سازی خداوند می‌برند تا بتوانند استفاده بهینه‌ای از آن ببرند. در بعضی از اسناد دینی حتی مسائل پیش پا افتاده همانند انواع و اقسام نشستن انسان نیز مکروه دانسته شده، چرا که آن نوع از نشستن را به خدا نسبت داده اند که گویا این نوع نشستن فقط در شان او می باشد. در یکی از این موارد، به داستانی ارجاع داده شده که در کتاب تورات آیین یهود می باشد و در آن گفته شده که خدا پس از خلق آسمان و زمین، خسته شد و به این صورت نشست تا استراحت کند. هر چند که در خود قرآن هم آیه ای به نام آیت الکرسی وجود داد که در آن گفته شده خدا نه خواب دارد و نه می نشیند (4811).
5. شیوه های کوچک سازی خدا در ادیان
در ادامه به تفصیل به شیوه های کوچک سازی خدا در ادیان و مذاهب پرداخته می شود تا ابعاد این فاجعه برای مخاطبان بیشتر روشن گردد. تمامی اسناد و مدارک مورد بررسی از متون دینی به ویژه دین اسلام انتخاب شده است.
1.5. وارد کردن خدا در امور جزيی زندگی بشر
شان خدا بالاتر از این است که بشر او را به خانه خود آورد و او را ناظر بر تمام جزئیات زندگی خود بداند (4584). ولی سیستم کوچک سازی خدا در اسناد دینی به حدی است که از پیش پا افتاده ترین مسائل انسان یاد شده و حکم و قانون منسوب به خدا در مورد آن صادر شده است. مثلا در یک سند دینی از قول خدا نوشته شده هر کس از او باد یا ادرار خارج شود و وضو نگیرد و دو رکعت نماز نخواند، به من ظلم کرده است. این روایت مسخره همانند این است که به یک شهروند معمولی بگویند حاکم از انتخاب این رنگ برای در خانه تو ناراحت است. در ادامه همین سند گفته شده که هر کس چنین کرد و خدا را صدا زد و او جواب نداد، باید بگوید که تو خدای ظالمی هستی! به این ترتیب در این سند هم خدا کوچک شده و هم به او دروغ بسته شده و هم تلاش شده تا او مستبد و ظالم نشان داده شود. از این گذشته باید داستان بزرگان دین را در نظر گرفت که سال های سال هم وضو گرفتند و هم نماز خواندند و هم خدا را صدا زدند، ولی پاسخی نگرفتند (4590).
2.5. صدور حکم مجازات به نام خدا
در اسناد دینی مختلف، انواع و اقسام مجازات ها و عقوبت ها برای عدم اطاعت از فرمان هایی برشمرده شده که منسوب به خدا هستند. هرچند این فرمان ها و احکام گاهی بسیار پیش پا افتاده و مربوط به مسائل جزئی زندگی انسان هستند، ولی مجازات آنها بسیار سنگین به نظر می رسد. مثلا در یک سند دینی گفته شده که خدا به دلیل مسواک نزدن و شسته نشدن دست پیامبر، سه روز با او قطع ارتباط کرد! پرسش اول این است که آیا پیامبری که خود سفارش به پاکیزگی و مسواک می کرد، به سخنان خودش عمل نمی نمود؟! در اینجا خدا آن قدر کوچک شده و ارتباط با خدا به حدی پایین نشان داده شده که همانند پدری است که فرزند خود را به دلیل مسواک نزدن توبیخ کند. چنین حقارتی در دیانت غیبت زده دیده می شود که خدایی که مدیر کل هستی و هستی بخش است، یعنی همان هستی که هنوز یک میلیاردم آن هم برای بشر کشف نشده، خود را این قدر پایین معرفی می کند (4519).
3.5. دادن وعده های توخالی به نام و منسوب به خدا
در اسناد دینی در بسیاری از موارد به پاداش ها و وعده های حیرت انگیز و غیر قابل باوری برای انجام یک کار کوچک یا رعایت یک فرمان دینی منسوب به خدا اشاره شده که ذهن مخاطب را نسبت به آن وعده ها و جایگاه آن خدا به بیراهه می برد. مثلا در یک سند دینی گفته شده به دلیل صدقه ای که برای یک مرده داده می شود، خداوند هفتاد هزار فرشته به قبر او می فرستد که در دست هر کدام طبقی از نور است و همگی به مرده سلام می کنند و او را ولی خدا (درجه ای که مختص بزرگان دین است) خطاب می نمایند، از آن گذشته هزار شهر در بهشت به او داده می شود و با هزار حورالعین ازدواج می نماید و هزار لباس بهشتی به او داده می شود و هزار حاجت او برآورده می گردد. گذشته از این اکاذیب که به اهل بیت پیامبر بسته شده و دادن ارزش مافوق تصور به یک صدقه ناچیز، مشخص می گردد که خدایی که این اسناد از آن صحبت می کنند نمی تواند آن مدیر کل هستی باشد. بلکه این بده و بستان ها در حد و اندازه خدای زمین است که شاید این گونه به ورثه مرده تسلی می دهد. این‌گونه تبلیغات برای خدا در واقع ضد تبلیغ است و حتی ارزش پاداش ها و مجازات های دینی و عمل به سایر شرایع و مناسک دینی را هم به چالش می کشد (4985).
در موارد بسیاری گفته شده که اگر انسان فلان سوره را بخواند، عافیت و شفاعت و امنیت برای او میسر می شود و یا اگر فلان آیه را بخواند، ناراحتی های جسمی و روحی او برطرف می گردد. ولی‌ تاریخ و تجربه می‌گوید که این چنین نیست، بلکه اصرار و پافشاری بر چنین وعده هایی باعث مضحکه شدن اعتقادات توحیدی و سیستم کوچک‌سازی خدا می‌شود، چون در تمام این وعده ها از خدا مایه گذاشته شده و همه آنها می گویند خدا، باِذن‌الله، گفته خدا و حکم خدا...! البته واضح است که این سخنان را رجال ظهوری نگفته‌اند، بلکه این سخنان بیهوده را به پای اعتقادات توحیدی بسته‌اند تا مردم را از ذات اقدس کبریائی دور کنند. بیشتر این اکاذیب هم کار همان کسانی است که در آغاز اسلام سر رشته داشتند؛ خلافت و کتابت و امامت و ولایت را به دست گرفتند و به انحراف بردند (4990). مثلا در یک سند دینی گفته شده که هر کس سوره طارق را بر نوشیدنی بخواند و بیاشامد، بیماری او برطرف می شود. این موارد از جمله تضمین‌هایی که ادیان به نام خدای بزرگ دادند و تأثیری ندارد. چون اگر اثری داشت، ابتدا برای خود پیامبران و امامان اثر می کرد. این وعده‌های توخالی که به پای ذات اقدس کریمانه بسته شده اند، در واقع در حد و اندازه خدایی است که می توان او را دید و با او گپ زد و کارآیی هم ندارد. همان خدایی که حتی از فرستادگان و پیامبران خود هم محافظت نمی کند (4989).
چکیده پاداش هایی که ادیان به پیروان خود در قبال پیروی از شرایع و فرامین وعده داده اند، در بهشت خلاصه می شود. در بعضی از اسناد دینی توصیف هایی افسانه وار از بهشت و درختان و طبیعت آنها شده که با عقل سازگار نیست و چه بسا نمایانگر ظرفیت پایین مخاطبان پیامبر می باشد. ولی اگر چنین گفته هایی واقعیت داشته باشد، پس خدایی که آفرینشگر آنها است، باید بسیار فراتر از آنچه باشد که ادیان برای انسان ها تعریف کرده اند. پس آن خدا نباید آن قدر کوچک و در محدوده ای باشد که درگیر مسايل شخصی ساکنان کره زمین شود و برای آنها شرایع وضع نماید، در حالی که خود این سیاره در برابر آفرینش ذره ای هم نیست (4810).
مورد دیگر وعده هایی است که برای تمام بشریت داده شده که مثلا در یک سند دینی گفته شده خدای عظیم‌الشان هرگز زمین را بدون پیشوای عادل رها نمی‌کند. ولی در پاسخ باید گفت از آنجا که اصل غیبت خالی از عدل است، امام هم نمی تواند عدل را در آن پیاده نماید. چون اگر عدل بود غیبت نبود. غیبت به معنی فقدان است و عدل هم پایه می باشد که بسیاری از دستاوردها همچون سلامتی، صلح و آرامش زیرمجموعه‌ آن هستند. بنابراین چون عدالت وجود ندارد، پس خدای معرفی شده در این سند نمی‌تواند اجل و اعظم باشد، بلکه خدایی است که توسط ادیان در حد فهم بشر کوچک شده است. یک خدایی است خودمانی و معمولی که به همه چیز هم کار دارد، به همه چیز هم دخالت می‌کند، به همه چیز هم سرک می‌کشد و هیچ کار و امر مهمی ندارد، مگر این که شب می‌آید ببیند انسان چطور می‌خوابد، با چه کسی می‌خوابد! این موارد دلیلی است بر این که در همه اعصار و در طول تاریخ بین بشر و و فرمانروای کل هستی یک فاصله عظیم وجود داشته است (4953).
4.5. کوچک سازی خدا از طریق قرآن
یکی دیگر از اسنادی که در آن کوچک سازی خدا به وفور به چشم می خورد، کتاب قرآن است که آن را منسوب به خدا دانسته اند. ولی این کتاب تاکنون هرگز کارآیی برای پیروان آن نداشته است و حتی پس از فوت پیامبر، تاکنون بارها ایجاد فتنه کرده است. علت این که قرآن پس از پیامبر ایجاد فتنه کرد و همچنان می کند این است که این کتاب وصف خدا را زمینی و با نگاه خاکی ارائه داده است، در حالی که توصیف رب الارباب باید از ناحیه بلندای خلقت باشد، یعنی از پایین نمی توان بالا را دید، بلکه از بالا باید بالا را مشاهده کرد (4632). مثلا در حالی که در مورد سوره توحید بسیار تعریف شده و اسناد دینی این سوره را برای زمانی که عقل بشر به تکامل رسیده مناسب دانسته اند، ولی این سوره چیزی به جز کوچک سازی خدا نیست. چون اگر با عقل و شعور به آن نگاه و بررسی شود، به جز دو سه آیه و عناوین ناکارآمد و ساده لوحانه مانند خدا نزایید و نمی زاید، چیزی جز تمسخر در این سوره وجود ندارد. شاید برای روزگاری که مخاطبان در بیابان به سر می بردند و به آنها از بهشت و جهنم سخن گفته می شد، چنین سوره ها و توصیفاتی ارزش شنیدن داشت. ولی اکنون که علم بشر پی برده است که کره زمین در برابر کل هستی ناپیداست، انسان خواهد دانست که خدایی که به بشر معرفی شده در برابر فرمانروای کل هستی هیچ است (4633).
5.5. کوچک سازی خدا از طریق شرایع و فروع دین
فرمانروای هستی بالاتر، بزرگ تر، مهم تر و عظیم‌ تر از این است که بخواهد یک کره خاکی بی‌ارزش را مورد نظارت قرار بدهد و برای ساکنان آن قانون بفرستد و آنها را بازخواست کند (4693). یکی از نشانه های کوچک سازی خدا و استثمار مردم به نام دین، همان سرگرم کردن آنها به فروع دین و احکام و طاعات و عبادات است تا اصل دین که توحید واقعی است، فراموش گردد. خدای دست ساز همانند بمب دست ساز است که ایجاد و احیا نمی کند، بلکه نابود می کند (5436).
در بین اسناد دینی مواردی وجود دارد که نشان می دهد پیغمبر در وضع قوانین شرعی حق دخالت داشته و شرعیات را تغییر داده است. در صورتی که اگر واقعا دین متعلق به خداست، پس پیامبر که نماینده او خوانده شده، باید با او هماهنگ باشد. بنابراین اگر این ناهماهنگی ها مشاهده شد، لاجرم یا آن خدا و یا فرستاده او را باید مورد تردید قرار داد. البته خدا اصل است و پیامبر او و دین او فرع می باشد، بنابراین اصالت نبوت و دیانت زیر سوال می رود. یعنی در مسائل مختلف مرتبط با توحید باید مسائلی که بی تاثیر و ناکارآمد است را با در نظر گرفتن این که اصل و اولویت فقط خداست، بررسی نمود و در قضاوت کردن‌ها هرگز نباید خدای نادیده را که هیچ‌گونه اطلاعاتی از او وجود ندارد، در سکوی اتهام قرار داد (4717).
ذات اقدس کبریایی با کُن خود، خلق رنگارنگی را ترتیب داده که دانشمندان در عجابت آن متحیر مانده اند. با توصیفاتی که در مورد عظمت خدا و جزئیات بسیار ریز و دقیق در آفرینش او شده است، نمی توان باور نمود که چنين عظمتى وضع کننده چنین مستحبات و مكروهات و شرایع دینی مسخره باشد که خدا را نسبت به یک موضوع عصبانی، خوشحال، نیازمند و ... معرفی می کنند (4940). مثلا در حالی که در یک سند دینی برای خدا جایگاهی بسیار فراتر از توصیف بشر ارائه شده و بین بشر و نه تنها خود خدا، بلکه حتی معرفت خدا هفتاد هزار پرده معرفی شده و حتی گفته شده که خدا از آن هم عزیزتر و جلیل تر است، در سند دینی دیگر در مورد معراج، خدا را به فاصله دو کمان با پیامبر نشان داده اند. بنابراین آن خدایی که جایگاه فراتر از ذهن و درک بشر را دارد، چطور ممکن است که با انجام یا عدم انجام شرایع دینی خوشحال یا ناراحت گردد و ادیان به نام او بازی در بیاورند؟ گویا که خدا فقط همین کره خاکی را دارد و فقط مسلمانان به او متصل هستند که خدا را با انجام یا عدم انجام شرایع شاد یا ناراحت کنند. این نوع کوچک سازی خدا نشان می دهد که بشر تاکنون هرگز خداپرست نبوده و فقط به او اهانت می کرده است (4689).
6.5. کوچک سازی خدا از طریق عبادات بندگان
عبادت هایی که اکنون ادیان توصیه می کنند، انسان را به خدای حقیقی نمی رساند، بلکه گاه در حد لهو و لعب و بازیچه انسان را مشغول می کند. همانند کسی که در نماز خدا را صدا می زند، ولی حواس و توجه او به مسائل دیگر می باشد و در واقع خود را مقابل خدای کوچکی می داند که اهمیتی برای او ندارد (4880). در بعضی از اسناد دینی قوانینی به خدای مدیر هستی نسبت داده اند که اهانت به جایگاه او محسوب می شود. مثلا این که ارزش و اهمیت نماز که راه سخن گفتن با خدا معرفی شده تا این حد است که پیامبر حکم داده که نمازگزار کفش‌های خود را کجا درآورد و در چه جایی بگذارد! سمت راست پای خود، یا سمت چپ و اگر جا نبود در میان پاها از نمونه جاهایی است که طبق این اسناد خداوند برای قرار دادن کفش نمازگزار توصیه نموده است! گویا خدای با این عظمت وقت خود را به این اختصاص داده تا قانون بسازد که نمازگزار کفش خود را در کجا قرار دهد. مواردی دیگر مانند بازی نکردن با ریش در حین نماز، باز نکردن دهان، عطسه یا سرفه نکرده و خمیازه نکشیدن از توصیه های تمسخرآمیزی است که به نمازگزاران شده است (4723).در سند دیگر جایگاه خدا به حدی کوچک شده که متشرع در هنگام نماز که ستون دین محسوب شده است، اجازه دارد در حال صحبت با آن خدا، سر یا دست خود را برای ارتباط به یک فرد دیگر تکان دهد، دست بزند، سنگ به سمت دیگری پرتاب کند و حتی عصای خود را به دیگری بدهد. این گونه نمازها و این حرکات نمازخوان ها در هنگام ارتباط با خدای مورد نظر ادیان، در واقع نوعی کوچک ساختن اوست که به متشرع اجازه می دهد در هنگام سخن گفتن با معبود، روی خود را از جانب او به هر طرفی که خواست دور نماید (4715).
همچنین در سند دینی دیگری گفته شده که خداوند در انتهای شب از بالا به پایین می آید و برای خود تبلیغ می نماید و به عبادت کنندگان خود وعده های مختلف همچون پاسخ دادن، عطا کردن و عفو کردن می دهد. چنین داستان هایی که حاکی از بالا به پایین آوردن خدا است و جایگاه او را همیشه در بالا بیان می کند، در تضاد با روایت هایی است که می گوید خدا همه جا حضور دارد. در واقع هدف از این گونه داستان های مسخره، تمسخر و لوث کردن عظمت خداست (4842).
7.5. حلال و حرام
با بررسی اسناد دینی بسیار که حاکی از حلال و حرام بودن خوردنی ها و آشامیدنی ها یا گفتار و کردارهاست، می توان با قاطعیت گفت که فقه ناکارآمد است و مذهب نمی‌تواند دلایل متقن و محکم و عاقلانه برای حلال و حرام خود بدهد. اگر گفته شود که خدا حلال کرده و حرام کرده، پس باید گفت که خدا با این فراز و نشیب صغیر و حقیر و فقير نمی‌تواند آن ذات اقدس کبریایی باشد که هستی را اداره می کند (4897).
8.5. مکان قائل شدن برای خدا
همه چیز از عالم بالا به این پایین آمده و انسان ها در آن نقش ندارند، ولی بالا به معنی آسمان نیست و اصولا مکان قائل شدن برای خدا کوچک سازی خدا است. بالا در واقع به معنی قدرت خدا می باشد (4671).
در یک سند دینی از قول موسی پیامبر گفته شده ای خدایی که در آسمان هستی و ما در زمین هستیم، سپس در ادامه نشانه غضب و رضایت خدا را می پرسد و پاسخی از قول خدا نوشته شده که در حد ادبیات کودکانه است. این نوع نوشته ها در واقع مکان قائل شدن برای خدا و پرسیدن مسائل پیش پا افتاده از خداست. وقتی که دنیای غیبت لهو و لعب می باشد، هر چه که در آن وجود دارد از جمله توحید آن هم بازیچه و پوچ است. سیستم کوچک سازی خدا در همه مذاهب و ادیان به چشم می خورد و این داستان ها از قول همه پیامبران ساخته شده است (4674).
در یک سند دینی دیگر که نمایانگر کوچک سازی خدا از طریق محدود کردن او در یک مکان می باشد، گفته شده که خدا در هنگام نماز خواندن در مقابل نمازگزار قرار دارد و صورت او در روبروی نمازگزار می باشد که بنابراین توصیه شده نمازگزار کاری نکند که به خدا اهانت شود! گویا او که مدیر کل آفرینش است، کار دیگری ندارد مگر این که نحوه نماز خواندن یک نمازگزار را بررسی کند. در حالی که اساسا این خداست که انسان را در این زمان و مکان جای داده است، پس انسان هرگز نمی تواند خدا را در مکان خاصی محدود کند (4839).
به هر حال در یک سند مذهبی گفته شده که تشبیه انسان به خدا چه از نظر ظاهری و چه از نظر باطنی یعنی یکی دانستن امتیاز، اعتبار و اختیار انسان با خدا و همچنین مکان قائل شدن برای محل حضور خدا، شرک به حساب می آید. در این صورت داستان هایی مانند نشستن ابراهیم در کنار خدا یا رسیدن پیامبر به فاصله دو کمان از خدا و یا بالا رفتن موسی از کوه و رویت خدا در واقع در تضاد با این سند می باشد (4656).
1.8.5. عرش خدا و لرزیدن آن
اگر انسان بگوید «خدا بالاست»، در واقع او را کوچک کرده است و اگر همانند بعضی از اسناد دینی بگوید که خدا «در عرش است»، او را محدود کرده و اگر بگوید «بر کرسی نشسته»، یک تصور انسانی به او داده است (4631).
در یک سند دینی به داستان قوم لوط اشاره شده که به علت عمل لواط، زمین گریه کرد و شکایت خود را به آسمان برد و آسمان هم گریه کرد و این گریه ها از آسمان به عرش رفت! در واقع با این ادبیات، خدا را کوچک ساخته و به بازی گرفته اند. در موارد دیگری گفته شده که با انجام فلان گناه، عرش خدا به لرزه در می آید که در واقع بیانگر سبکی و بی ارزشی مذهب و متون مذهبی می باشد (4642).
2.8.5. خانه کعبه
در یک سند دینی گفته شده که خانه کعبه به خدا شکایت کرد که مشرکین به طواف من می آیند و من را از طهارت در می آورند و خدا به او وحی کرد که شاد باش که به جای آنها زائرینی می آورم که با شاخه درخت دندان های خود را پاک می کنند! و هنگامی که پیغمبر به رسالت مبعوث شد، خدا به وسیله جبراییل به او فرمان به مسواک زدن و خلال کردن داد. گذشته از این که آیا اصولا کعبه شکایت می تواند کند و زبان دارد یا خیر، این که خدا به او بگوید شاد باش و یا این که آیا برتری مسلمین بر مشرکین فقط به مسواک باشد، محل سوال است (5438).
در یک سند دینی آن قدر جایگاه خدا را پایین آورده اند که گفته شده یک پرنده ای در بالای کعبه، خانه خدا پرواز می کند که کبوتران حرم الهی را می خورد و آن پرنده را کافر معرفی کرده اند و امر کرده اند که باید او را با سنگ کشت. یعنی رضایت خدا در این دانسته شده که به کشتن آن حیوانات امر کرده است. جایگاه خدا تا این حد در نظر شنونده حقیر می شود که نگران کبوتران حرم خویش می باشد (4713).
9.5. همانند سازی خدا با انسان
الهیات دوران غیبت به گونه ای است که به دلیل عدم تطابق ثبت با سند و بینش و برداشت سطح پایین منسوب به پیامبران، خدا کوچک شده که شاید مردم با او احساس خودمانی و نزدیکی کنند و از او نترسند یا رفاقت کنند. بنابراین پرسش این است که چرا برای مردم خط و نشان از جهنم کشیده شده و شرایع سخت مذهبی و مجازات شرعی به نام خدا بر مردم جاری شده است؟ (4675).
1.9.5. دوست داشتن و بد آمدن خدا از مسائل مختلف
در حالی که دین ابراهیم فقط یک کلمه بود، ولی ادیان و مذاهب هزاران کتاب و سند دارند و همه آنها را به خدا منسوب می کنند که گاه در آنها حتی دیده می شود که خدا آن چیز را دوست دارد یا از آن دیگری بدش می آید (4678).
در یک سند دینی گفته شده که خداوند در ابتدای خلقت آدم به ملائکه گفت که من می خواهم برای خودم در زمین جانشین تعیین کنم. البته این جانشین خدا در زمین منظور همان الله است، در غیر این صورت جانشینی فرماندهی کل هستی در زمین اهانت بزرگی به جایگاه اوست و کوچک سازی خدا را نشان می دهد. در ادامه به گفتگو و چانه زنی ملائکه و اعتراض آنها اشاره شده و گفته شده که آنها بر خدا منت گذاشته و اطاعت خود را به رخ خدا کشیدند و به او پیشنهاد دیگری دادند. این نحوه گفتگو و مشاجره ملائکه با خدا در واقع نمایانگر نوع بینش کسی است که این داستان های بی اساس را سر هم کرده است (5439).
در بسیاری از اسناد دینی گفته شده که خدا دوست دارد که انسان چنین و چنان کند یا موضوعی اتفاق بیفتد یا نیفتد. این نوع دوست داشتن در واقع فقط با معادلات انسانی و ادبیات زمینی سازگار است و خداوند منزه تر و برتر از آن است که این گونه کوچک شود و اسباب بازی انسان گردد (5392).
در یک سند دینی گفته شده که هر کس دوستان خدا را خوار کند، با او به جنگ برخاسته است. چنین ادبیاتی در شان فرمانروای هستی نیست، چرا که بشر اصولا در موقعیتی نیست که با خدا مبارزه کند، بلکه چنین گستاخی از انسان نسبت به خدا فقط در شان خدای زمین است که ادیان ساخته اند. چنین خدایی آن قدر کوچک شده و در حد انسان پایین آمده است که نه سخنان او اثری دارد، نه دستورات او اطاعت می شود، نه دوستان و پیامبران او یاری می شوند و نه خط او حمایت می گردد (4877).
در یک سند دینی گفته شده که خداوند در هنگام آفرینش آدم و محکم کردن آب و گل او که شکل و شمایل پیدا می کرد، به شانه راست و چپ او زد که از سمت راست ذرات سفید و از سمت چپ ذرات سیاه بیرون ریخت! در این سند گفته شده سمت راستی ها بهشتیان و سمت چپی ها جهنمیان بوده اند، اگر این سند صحت داشته باشد، پس همه چیز از روی اول آفرینش تعیین شده و دیگر دلیلی برای ادیان و شرایع و توصیه و تهدید بشر به خیر و شر باقی نمی ماند. ولی در واقع این نوع ادبیات مورد استفاده در مورد خدا و او را در قد و قواره انسان قرار دادن که به شانه چپ و راست آدم می زند، چیزی جز کوچک ساختن خدا و پایین نشان دادن شان آن فرمانروای هستی نیست (5000).
در یک سند دینی گفته شده که خدا به این امت نگاه می کند و در بین آنها علما و فقرا را انتخاب و تکریم می نماید. هر چند در اینجا هدف احترام به علما و حمایت از نیازمندان بوده باشد، ولی با به کار بردن این ادبیات که خدا را در حال نگریستن به انسان ها و جستجو برای یافتن برگزیدگان آنها معرفی می کند، خدا در حد زمینیان کوچک شده است (4971).
در یک سند دینی گفته شده که خداوند در روز قیامت به تک تک آنهایی که باید بهشت بروند یک کارنامه می‌دهد که روی آن نوشته شده این حکم خدای باری تعالی است برای فلان شخص که بهشت برود! به راستی که علت پاسخ نگرفتن ادیان از ارتباطات سماوی همین است که خدای مورد بحث، یک خدای ساخته شده اذهان و افکار الهیون زمینی بوده است. ادیان مدعی هستند که پروردگاری که آفرینش را خلق کرده است، یک بهشت فقط برای کره زمین ایجاد کرده که مومنین در طول هزاران سال جمع بشوند و آنجا بروند و خداوند یکی یکی گذرنامه آنها را امضا می کند! یعنی یک شخص خاکی ناچیز باید وقت خدا را بگیرد. هر چند این امضاها برای انسان های بهشتی یک امتیاز است، ولی برای خداوند خیلی افت دارد و این برخلاف شعاری است که نمازگزاران در رکوع و سجده می‌دهند که مقام خدا عظیم و اعلی و غیر قابل وصف است. هم و غم خدایی که نشسته و برای رفتن به بهشت به تک تک بهشتیان ویزا می‌دهد، فقط اهالی زمین هستند و به جز آنها با کسی کاری ندارد، کار او همانند دربانی شده که یکی یکی بلیط می‌دهد و نوبت صادر می کند! (4986).
2.9.5. مسخره شدن انسان توسط خدا
سند: سَخِرَ اللهُ مِنْهُمْ
سند: اَللهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ
سند: وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ
سند: يُخادِعُونَ اللهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ
در اسناد دینی مختلف نوشته شده که خداوند بشر را مسخره می کند، او را فریب می دهد و با او خدعه می کند. حتی در یک روایت دیگر که تلاش شده دیدگاه مخاطب را نسبت به این نوشته ها بهبود بخشد، گفته شده که این نوع تمسخر و حیله گری نوعی از مجازات از طرف خداست. ولی قطعا عظمت خدا به عنوان مدیر کل هستی در این راستا نیست که مردم را مسخره کند و شان او بالاتر از این اتهامات است. این موارد را می توان به اسما ایذایی خدا نسبت داد که به غیبت اختصاص دارد و راهی جز فرار از آن و رسیدن به ظهور نیست (4583).
3.9.5. عصبانی شدن خدا و انتقام گرفتن
در یک سند دینی گفته شده که شیطان به درون مار رفت و از آن طریق، آدم را در بهشت مغرور ساخت و فریب داد و پس از آن خدا از دست مار عصبانی گردید و دست و پایش را گرفت و گفت که روزی تو از این پس در خاک است و باید در خاک بخزی و روی شکم خود راه بروی. در ادامه گفته شده خدا همین رفتار را با طاووس هم کرد و پرهای او را کند، چرا که شیطان یک بار در جلد طاووس رفت و حوا را فریب داد تا از درخت ممنوعه بخورد. صرف نظر از این که اصولا غرور و فریب طبق اسناد دینی مربوط به دنیا است، مساله مهم این است که نویسندگان این سند خدا را کوچک کرده اند (5433).
در یک سند دینی از قول پیامبر ادعا شده که اگر برای کسی فقر و گرفتاری پیش آمد و از مردم کمک خواست، گرفتاری او از بین نمی رود، ولی اگر از خدا کمک بخواهد، یا به او کمک می کند و یا او را سریعا می کشد! این در واقع راه حلی است که دین به گرفتاران ارائه می دهد! ولی این گونه برخورد با یک انسان نیازمند، هرگز در شان خدای حقیقی نیست و به کار بردن این گونه ادبیات در مورد مدیر هستی تحقیرآمیز است. بلکه در حد و اندازه همان خدای زمین است که ادیان او را به جای خدای حقیقی جا انداخته اند. یعنی خدا را لجبازی معرفی کرده که از بنده خودش که به سراغ دیگران رفته انتقام می گیرد و یا به او کمک کرده و یا او را می کشد! آیا خدای با عظمت، آن مدیر هستی با این وسعت بی انتها، هیچ مساله دیگری ندارد که خود را مشغول چگونگی برخورد با درخواست نیاز یک انسان گرفتار کند؟ (4757).
در بسیاری از اسناد دینی امر به خشونت حتی آسیب به اعضای بدن به دلیل انجام یک گناه دیده می شود که با آنچه که توصیه خدا در حفظ بدن انسان به عنوان امانت الهی در همین اسناد آمده است و نیز مواردی که خدا را رحیم و رحمت او را بیشتر از غضب او نشان می دهد، در تناقض می باشد. این نوع تناقض گویی در اصل ناشی از استعداد غیبت است که شامل ادیان غیبت هم شده است. در واقع چون توحید واقعی در غیبت وجود ندارد، زیرمجموعه آن هم نادرست می باشد. مثلا در کتاب قرآن، خدا در سوره توحید طوری معرفی شده که خلاصه کرده که فقط کوچک سازی او را نشان می دهد (4680).
4.9.5. شاد یا غمگین شدن خدا
در یک سند دینی خدا از توصیفاتی مانند قابل حمل و نقل بودن، رفتن و آمدن، عصبانی شدن، سوار بر کالسکه عرش بودن که فرشتگان آن را حمل می کنند، غضب، راضی و شاد شدن مبری و منزه دانسته شده و تمام این توصیف ها زاییده ذهن بشر نامیده شده است. در حقیقت از آنجا که آفرینش و هستی انسان ها تحت جبر مطلق است، بنابراین دلیلی برای راضی یا ناراضی بودن خدا از انسان و یا شاد و غضبناک بودن او از بندگان خود وجود ندارد. پس این توصیف ها همان کوچک‌سازی خداست (5417).
در یک سند دینی گفته شده که خدا از توبه بنده اش آن قدر شاد می شود که شادی او از فردی که از یک کابوس دهشتناک نجات یافته و دنیای از دست داده اش را دوباره به دست آورده است، بیشتر می باشد! در حالی که کسی که چنین تعریفی از خدا می کند، باید بداند که خدا بی نهایت مخلوقات دارد و این بشر اگر برای خدا ارزشی داشت، او را دچار اسما ایذایی نمی کرد. حتی در خود روایات دینی گفته شده که خدا محاسن و کرامت را از انسان گرفته و او را دچار ضعف و خسران و نفس اماره کرده است که به سوی شر می رود. بنابراین خدا نیازی و احتیاجی به بشر ندارد که از توبه او شاد گردد. در واقع ساختن این داستان ها در مورد شاد و غمگین شدن خدا و این‌گونه خدا ساختن ها، فقط و فقط برای توجیه شرایع دینی است. در شرایع مذهبی انسان برای این که این دستورات دینی را به دیگران بقبولاند، مجبور است که خدا را پایین بیاورد در حدی که بگوید خدا گفته است! (4861).
10.5. مسخره کردن خدا
یکی دیگر از شگردهای کوچک سازی خدا در اسناد دینی، تلاش برای تمسخر او و جایگاه آن فرمانروای هستی می باشد. مثلا در یک سند دینی گفته شده که خداوند انسانی را که گناه کرده و توبه می کند را می بخشد و حتی اگر چندین بار دوباره گناه کند و توبه کند، باز هم او را خواهد بخشید تا جایی که خدا از او خسته شود! و در نهایت او را به حال خود وا می گذارد تا هر چه می خواهد انجام دهد! (4863).
در یک سند دینی گفته شده که خداوند در غیاب جبراییل، مستقیما با پیامبر هم کلام شده و در درون او تجلی می کرد که در اثر آن پیامبر دچار غش می شد! یعنی برق خدا، نماینده او را گرفته و او دچار غش شده است. اگر گفته شود که چنین توصیفی با هدف تمسخر و اهانت ثبت نشده، لاجرم باید گفت که خدای مورد نظر در این سند همان خدای زمین یا الله است و هرگز نمی تواند خدای واقعی باشد (4867).
در یک سند دینی گفته شده که آتش جهنم به خدا شکایت برده و اعتراض کرد که بخشی از آن، بخش دیگر را می خورد و سپس خدا به او مرخصی داد که یک بار در زمستان و یک بار در تابستان به دنیا بیاید! در حالی که اصولا مخلوق بی زبان و مصنوع هرگز نمی تواند به صانع اعتراض نماید و از طرفی این داستان های بی سر و ته، تمسخر آمیز و غیرعقلانی است (4840).
در روایت تمسخرآمیز دیگر که بیانگر درگیری بین آدم و موسی است، گفته شده که خدا با موسی حرف زد و کتاب آسمانی را برای او نوشت، گویا خدا دست دارد که بنویسد یا با دست خود آدم را بیافریند. هرچند ادیان می گویند که نسبت به خدا اهانت نکنید و احکام او را زیر پا نگذارید، ولی خدا در فرهنگ خود این ادیان آن قدر کوچک شده که هیچ کس از او حساب نمی برد و به راحتی نافرمانی می کند. چنان که در کتاب تورات هم گفته شده که فلان پیامبر خدا را بر زمین زد و بر سینه او نشست و از او باج خواهی نمود (4860).
در داستان ابراهیم که مامور به قربانی کردن فرزندش شد، از خدایی صحبت می شود که به خواب او آمده و می‌گوید فرزندت را بکش و پس از آن در هنگام اجرای فرمان می‌گوید نکش و سپس یک گوسفند از بهشت می‌فرستد تا جای اسماعیل قربانی شود. بنابراین پیش از پذیرفت این گونه داستان ها، باید مشخص شود که چه خدایی مورد نظر بوده و آیا این گونه سخنان بر پایه تقیه و کلم الناس نبوده است؟ چنین میزان‌هایی برای سنجش خداهای تحمیلی و غیر واقعی، آدمی را به حیرت در توحید می‌کشاند (4945).
در یک روایت دینی گفته شده که پس از این که خدا آدم را از بهشت بیرون کرد و به زمین فرستاد، نام همه واسطه های زمین و آسمان را با سن آنها به آدم نشان داد. پس از آن آدم دید که عمر داود پیامبر کم است، از خدا خواست که از عمر او کم کند و به عمر داود بیفزاید! در اینجا علاوه بر عدم تطابق، هم کوچک سازی خدا و هم انحراف تفکرات توحیدی به چشم می خورد. آن خدایی که آدم را آفرید و به آدم اسامی و شناسنامه انبیای بعدی را نشان داد، باید همان خدای کوچک کره زمین باشد که هیچ کار و زندگی ندارد و وسعت مدیریت او هم یک کره خاکی است که این سیاره در برابر هستی ناچیز است و حتی با نزدیکی به خورشید نابود می شود. چگونه خدای با آن عظمت لیست انبیا را به آدم نشان می دهد که بسی کوچک است؟ آیا با این داستان ها مقام آدم بالا می رود؟ چگونه خدایی که در روز اول همه هستی را رقم زده است، فرمان و آمار و ارقام خود را به خواست آدم به هم می ریزد؟ برای خدا نمی توان قصه و افسانه گفت، چون انسان حد و عظمت خدا را نمی داند (4981).
11.5. کوچک سازی خدا در روایات شیعه: تقیه و کلم الناس
هدف خداوند از آفرینش و خلق، خودنمایی و نیاز به مطرح شدن نبوده است. یکی از دلایل کوچک سازی خدا همان موضوع کلم الناس بوده که بزرگان دین برای معرفی خدا از ادبیاتی استفاده کرده اند که قابل فهم و قابل لمس برای مخاطبان باشد که در نتیجه توحیدی که حاصل گردید، همراه با فیلتر است و در واقع توحید زمینی محسوب می شود (4869).
12.5. داستان معراج
یکی از داستان های افسانه ای که در آن به مقام و جایگاه فرمانروای هستی اهانت شده و تلاش شده که ذات اقدس کبریایی را در حد یک انسان پایین آورند، ماجرای معراج پیامبر است که در آن گفته شده فاصله پیامبر با خدا به اندازه یک یا دو کمان شده و گویا پیامبر دچار ظن شده که به مقام قرب الهی رسیده است. این گونه دستکاری در حقایق و واقعیت ها برای این است که مردم از توحید ظهوری و حقیقی غافل شوند و اعتقادات آنها آلوده گردد تا نتوانند خدای حقیقی را درک نمایند (4631).
خدایی که گفته شده در شب معراج پیامبر به اندازه دو تا کمان با او فاصله پیدا کرد و یا دید که ابراهیم پیش او نشسته است، متعلق به فرهنگ ادیان غیبت مدارانه است. این خدا، خدای تصور است، خدای خیال است، خدایی است در حد همین شرایع و احکام دینی که وضع می‌کند که می گوید مستحب است کفش می‌پوشی اول پای راستت را بکنی، مستراح می‌روی اول پای چپ را بگذاری، بیرون می‌آیی اول پای راستت را بگذاری، شلوار پایت می‌کنی بنشینی پایت کنی، اینها را آن خدای کذایی گفته است! (4886).
13.5. نیازمند دانستن خدا
حجاب بین انسان و خداشناسی همان جهل انسان است و از آنجا که انسان نمی تواند تحلیل کند، ادبیات توحیدی را به کار می برد که هم ناقص و هم ناقض است، یعنی ناقض خداشناسی می باشد. وجود این احادیث در ادبیات دینی باعث گمراهی خداپرستان می‌شود. چون خدا را به حدی کوچک می‌کند که انسان گمان کند این پروردگار گیتی، که همه عوالم و هستی را با آن وسعت بی انتها خلق و اداره می کند، نیازمند عبادت انسان می باشد (4738).
در یک سند دینی در مورد داستان غیبت و مهدی گفته شده که آن قدر او تاخیر می کند که مردم می گویند خدا به او احتیاجی ندارد. در اینجا برای خدا یک حاجت تصور شده و خدا نیازمند به مهدی معرفی شده است. در حالی که همه عالم و بشر در هر شرایط و فرآیندی از زندگی مامور خدا هستند و والی وسطی در راس آنها است که او هم تحت اوامر الهی حرکت می کند (4929).
در یک سند دینی از قول خدا گفته شده که او هم همانند بشر منتظر است. اگر خدا منتظر باشد، دلیلی بر نقصان او می باشد، در حالی که خدا هیچ کاستی و نقصانی ندارد. چون خدا در حصر زمان و مکان و محدود به آن نیست که منتظر زمان آینده باشد. در سند دیگری از قول خدا گفته شده که چشم به راه باشید که من هم چشم به راه هستم. همه این موارد نشان از محدودیت است و بنابراین خدایی که محدودیت دارد، نمی‌تواند آن ذات اقدس کبریائی باشد (4931).
در یک سند دینی گفته شده که خدا شب تا صبح و صبح تا شب دست‌هایش را رو به زمین می‌آورد که یک توبه کننده‌ای را دستگیری کند. چنین خدایی به نظر می رسد که کار و امور دیگری ندارد جز این که رای مردم را جمع کند، چون گویا آن خدای کوچک شده نیاز به بازگشت مردم دارد و همواره نگران خلوت شدن بازار خود می‌باشد. این گفته ها با صمدیت و صفت غنی خدا در تضاد است، چون خدا بی نیاز از بندگان و یارگیری از انسان هاست. این خدایی که ادیان به این صورت مطرح می کنند، همین خدای کوچک شده‌ای است که انحصاراً در شریعت و مناسک جا دارد. گویا او این قدر بیکار است که هیچ کاری ندارد که نگاه می‌کند در بین این کهکشان عظیم، کیهان بی‌نهایت، در این آفرینش که از نظر طول و عرض غیر قابل حساب است، و فقط کره زمین را نگاه کرده که انسان های خطاکار را به سوی خود برگرداند! تمام اینها اسناد و مدارک است بر اینکه بشریت خدا را پیدا نکرده و آنچه را که یافته، فقط مخلوق ذهن خودش بوده است (4996).
در یک سند دینی گفته شده که هر کس که گفتار و کردار زورگویانه را کنار نگذارد، خداوند به روزه او نیازی ندارد. این درحالی است که در بسیاری از اسناد دیگر، خود خدا زورگو توصیف شده و از نگاه زمینی، تمام اسما ایذایی خدا بیانگر مجموعه ای از زورمداری بی منطق می باشد. از طرف دیگر، معنای جانبی این سند دینی این است که اگر گفتار و کردار دیکتاتور مآبانه در کار انسان نباشد، پس خدا لابد نیاز به روزه او دارد! در این صورت این سند کاملا برخلاف اسناد دیگری است که خدا را صمد و بی نیاز و غنی معرفی می کند. در اسناد مشابه دیگر هم گفته شده که وقتی کسی به فقیری صدقه می دهد، خدا است که آن صدقه را می گیرد و نه فقیر! یعنی آفریدگار و مدیر کل هستی را آن قدر کوچک کرده اند که نیازمند روزه یا صدقه یک انسان است، انسانی که ذره ای ناچیز در کره زمین می باشد و کره زمین خود در مقایسه با مجموعه آفرینش، هیچ محسوب می شود (4738).
14.5. مشروط کردن اسما و صفات خدا
در یک سند دینی گفته شده که هر کس گرسنه شد، وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و بگوید که خدایا گرسنه هستم، فورا برای او غذا خواهد رسید. در این سند رازقيت خدا را مستلزم به این کرده كه انسان وضو بگيرد، نماز بخواند و بگويد که گرسنه هستم، یعنی غنا و صمدیت خدا نیازمند وضو گرفتن و نمازخواندن خلق دانسته شده است. مشکل بزرگ بشریت این است که همواره یک خدای کج و معوج به او معرفی شده است. تا الهيات و توحید بشر كج و معوج و ناهموار است، خدايى كه می‌پرستد، یک خداى كودكانه و پيش پا افتاده و مضحک است (4975).
15.5. پایین آوردن جایگاه خدا در حد انسان ها
در یک سند دینی گفته شده که خداوند نهی کرده است که به پدران خود قسم بخورید، بلکه باید یا به خدا قسم بخورید و یا اصلا قسم نخورید! در حالی که در فقه اسلام گفته شده که به خدا نباید قسم خورد. قسم نخوردن به یک چیز می تواند در واقع بیانگر حرمتی باشد که انسان برای آن قائل است. یعنی در این سند مقام پدر از خدا بالاتر دانسته شده که انسان از قسم خوردن به آن نهی گردیده است. بنابراین در كاوشگری ماورایی می‌بينيم خدايى كه در غيبت هست موقعيتى ندارد و انسان هر كارى که می‌خواهد به نام او می‌كند! هر چيزى را می‌خواهد به او نسبت می دهد و هر ناگفته‌اى را از قول او بیان می نماید. وقتی که انسان دانست که خدای ارائه شده توسط ادیان و مذاهب واقعی نیست و دستکاری شده و ساخته دست بشر است، او را دست کم می گیرد، چون می داند که عذاب و پیامدی در پی ندارد و کاری از دست آن خدا ساخته نیست (4999).
در یک سند دینی گفته شده که اگر زن ها نبودند، خدا به درستی و حقیقت پرستش و عبادت می شد. یعنی بانوان را رقیب خدا معرفی کرده اند در حالی که در اسناد دینی دیگر، خیر را در زن ها دانسته اند و بانوان را یکی از بهترین ها برای انتخاب پیغمبر از دنیا معرفی نموده اند. این نوع تناقض ها به این دلیل است که خدا بر پایه اوهام و وهن و مسائل بی پایه شناخته و پرستش شد و او را تا این حد در حد رقیب بانوان کوچک ساخته اند (4683).
16.5. کوچک سازی خدا از طریق تحقیر نمایندگان منتسب به او
سیستم کوچک‌سازی خدا در واقع با کوچک‌سازی پیغمبر آغاز می شود و تلاش روایتگران و حدیث سازان این بوده که با نسبت دادن سخنان کودکانه، پیش پا افتاده و خلاف عقل به پیامبر، او را به تمسخر بگیرند. چرا که وقتی پرچمدار توحید از چشم افتاد، خود توحید هم بر فنا می‌رود (4839).
در یک سند دینی اشاره به محلی در خانه کعبه شده که هفتاد پیامبر در آنجا دفن هستند که علت مرگ آنها گرسنگی بوده است. در حالی که گفته شده خدا رزاق است و به همگان روزی می دهد و این افراد هم پیامبر بوده اند، پس به عنوان نماینده خدا باید حمایت بیشتری نسبت به سایرین می داشتند. نه این که از گرسنگی بمیرند و مضحکه تاریخ شوند که نتیجه آن شود که تاریخ اعلام کند که خدای معرفی شده توسط ادیان در اداره امور بندگان و حتی نمایندگان و فرستادگان خود ناتوان بوده است (4982).
در یک سند دینی گفته شده که خدا یونس نبی را به دلیل زیاد سخن گفتن در شکم نهنگ زندانی کرد. در حالی که یونس هم برای خدا حرف می زد و هم نماینده او بود که نوعی عدم تطابق محسوب می شود و منسوب کردن آن به خدا زیر سوال می رود (4678).
در کارخانه حدیث سازی و سند سازی که پس از پیامبر به راه افتاد، مواردی دیده می شود که تلاش شده با خلق داستان ها و افسانه های تخیلی، ابتدا برتری پیامبر اسلام بر سایر پیامبران نشان داده شود و سپس خود پیامبر اسلام در همان داستان مورد تمسخر قرار گیرد که در مجموع کل نبوت زیر سوال خواهد رفت. در این راستا مثلا به داستان نوح اشاره شده که مردم در روز قیامت از ترس به او پناه می برند و از او می خواهند که شفیع آنها نزد خدا شود، ولی نوح امتناع کرده و می گوید که خدا از من عصبانی است، چرا که به من امکان برآورده ساختن یک حاجت را داد و من از او خواستم که مردم را نابود کند. یعنی مدیر هستی آن قدر پایین آمده و کوچک شده است که اختیار تمام بنده های خود را به دست نوح می دهد و در واقع نوح جایگزین او در تصمیم گیری شده است (4835).
در فرهنگ دینی، بهشت بسیار عجیب و غریب و بزرگ و بی‌نهایت و پر عظمت جلوه داده شده و برای شخصیت های دینی ارزش های بالایی ثبت شده است، ولی گاه در میان آن توصیف ها مواردی یافت می شود که همه بافته‌ها رشته می‌گردند. همانند این که در داستان ابراهیم گفته شده او را در آتش انداختند و خدا به او لباس ضد حریق داد. اکنون ساخت و دسترسی به چنین لباسی برای بشر ممکن شده و همگان می توانند چنین لباسی داشته باشند، بنابراین دیگر داشتن آن لباس مزیتی برای یک پیامبر محسوب نمی شود، پس در حقیقت جایگاه آن پیامبر کوچک شده است. در فرهنگ ادیان و مذاهب همواره همین شرایط به چشم می خورد، که شخصیت ها و ارزش ها بالا برده شده و سپس پایین پرت می شوند. در واقع وقتی که عظمت خدا با اختراع روش یا وسیله ای نشان داده شود، شاید نویسندگان این داستان ها نمی دانند که در آینده بشر به آن دسترسی خواهد یافت، پس در واقع این کار نوعی هم تراز کردن خدا با بشر و قرار دادن او در کنار انسان است. علت این است که این ادیان و مذاهب به ذات اقدس کبریایی وصل نیستند، بلکه به خدای کره زمین متصل هستند که حد و اندازه او همین است (4885).
6. اهداف توطئه کوچک سازی خدا
اسناد و روایت و احادیثی که در راستای کوچک سازی خدا نوشته شده، به گونه‌ای ردیف شده اند که انسان به شعور مخاطبین و معاصرین صاحبان حدیث شک می‌کند، که یا اصولا بی شعور بودند و اگر چیزی می‌شنیدند، تحلیل و تفسیر نمی‌کردند و یا این که می‌ترسیدند که چیزی بگویند و چوب تکفیر بالای سرشان برود! بدی ادیان و مذاهب آسمانی همین است که همانند سیاست، کسی حق اعتراض به آنها را ندارد. در واقع کوچک‌سازی خدا شگرد مشرکین بود چون مشرکین به زور وارد حوزه اسلام شدند و فقط زبانشان عوض شد، شعار می‌دادند و از این طرف می‌گفتند زنده باد محمد، از آن طرف نقشه می‌کشیدند که چطوری برنامه‌های او را خنثی کنند و مترصد بودند که چه موقع کار او تمام می‌شود تا سفره را پهن کنند و آستین‌ها را بالا بزنند و توطئه از پیش طراحی شده را اجرا کنند (5438).
اگر اسناد این مباحث خداشناسی دینی راست باشد، نمایانگر ظرفیت پایین مخاطبان پیامبر است. ولی در واقع این مباحث مشکوک می باشد، چرا که از ناحیه دشمنان و معارضین رجال ظهوری بیان و گردآوری شده است. این افراد به ویژه سران آنها در ابتدا بت‌پرست بودند، ولی با زور شمشیر به اسلام وارد شدند و خداپرست شدند، یعنی بر اساس همان فرمانی که پیامبر می گفت من با شما می‌جنگم تا بگویید «لَا اِلَهَ اِلَّا الله»، این افراد به زور مسلمان گردیدند. بنابراین از آن پس یک حس لجاجت و کینه نسبت به پیغمبر داشتند. در این راستا برای به دست گرفتن زمام‌ امور، نقشه کشیدند و پیغمبر را کشتند، در حالی ‌که او فقط شصت و سه سال عمر کرد که در مقایسه با سایر انبیا و حتی بسیاری از انسان های زمان خود عمر کوتاهی محسوب می گردد. آنها در واقع با امکاناتی که در حرم پیغمبر و حرمسرای او داشتند، او را به قتل رساندند و پس از فوت او هم توطئه و کودتا کردند و دینی را سر هم کردند که نهایت آن اسناد مشکوک و وضعیت کنونی اسلام است. یکی از اقدامات اصلی آنها جنگ فرهنگی برای نابودی توحید بود که اسناد آن گردآوری شده و در کتاب دایرة‌المعارف ارائه شده است. این دایرة‌المعارف خدمت بزرگی به تمام جویندگان خدای واقعی در هر عصر و نسلی می باشد (4738).
7. اثبات تفاوت خدای زمین با خدای حقیقی
در مجموع، با بررسی تاریخ ادیان و زندگی و سرنوشت پیامبران و امامان که صاحبان ادیان بودند، نمی توان پذیرفت که ادیان و مذاهب، از طرف خدای حقیقی، آن ذات‌ اقدس کبریایی ارسال شده باشند. چرا که تاریخ گواهی می دهد که انبیاء، اوصیا، اولیا، اتقیا، رجال ظهوری و کسانی که خود را سفرای الهی می دانستند، از حریفان خود شکست خوردند و بی آبرو شدند و هیچ حمایتی از آنها نشد. پس ادیان و مذاهبی که خود را منتسب به خدا می‌کنند، وصل به قدرتی هستند که با فرمانروای کل آفرینش تفاوت دارند، حال آن قدرت می تواند چیزی از جبرائیل بالاتر، شاید روح القدس باشد! وقتی انسان در مقابل چنین خدایی می‌ایستد و می گوید «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعین» و نه نتها به او کمک نمی شود، بلکه از پشت خنجر می خورد، به عدم تطابق ثبت با سند می رسد و دیگر نمی تواند به این خدا اعتماد و توکل کند. حتی در قرآن هم که اسناد زیادی در رد اصالت آن ارايه شده است، هنوز نوشته هایی وجود دارد که نشان می دهد خدای ادیان قابل اعتماد نیست. کما این که می گوید «وَ لَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّه الْغَرُورُ» این همان الله‌ای است که مورد استفاده قرآن و اسلام قرار می‌گیرد، ولی باز می‌گوید خیال نکنید این همان است و مغرور نشوید که من پیدایش کردم. آن کرسی عمارتی که حاکم فاسدی همچون یزید به نام «خلیفةُ‌الله عَلَی المُسلِمِین» بر آن نشست، آن الله نمی‌تواند حاکم مطلق هستی باشد، یک چیز دیگر و کوچک تر است که می توان آن را خدای کره زمین نامید (4908).
آن خدایی که اصول آفرینش تحت اراده و مدیریت او و همه چیز در ید قدرت اوست، قابل رویت نیست. در ظهور، که دوران «يأتِ بِخَلقٍ جَديد» است، این خلقت از بین می‌رود و سپس چشمی به ظهوریان داده می شود می‌دهد که بتوانند ماورا را ببینند. آن چشم هم این چشم فعلی نیست، مطلقا نور است، چون خدا نور کلی است و آن کس را که می‌خواهد در مقوله «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ رَاجِعُونَ» به خودش برگرداند، او را نور می‌کند چون روز اول كُن گفت «کُن اِنْساناً، کُن مَخْلوقاً، کُنْ مَشِیَّتاً» کُن نوری بود، خدا نور بود و با نور فرمان داد. البته این که گفته شود نور بود، باز هم محدود کردن خداست. چون در اینجا برای فهم بهتر از این واژه ها استفاده می شود، نمی توان با نور خدا را شناخت، بلکه باید خدا شناخته شود تا نور که زیرمجموعه اوست هم شناخته خواهد شد (4886).