اصول توحید
خدا در همه چیز تجلی دارد و همه چیز نشانه و آیت خدا است، پس هم خیر و هم شر، هر دو از خدا و تجلی گاه خدا است (49). خداوند در همه امور تجلي، حاکميت، ورود، حضور و شهود دارد تا انسان ها را به خودش نزديک کند (656). تمام موجودات آینه ربوبی هستند و خدا در هر چیزی ظاهر می شود. انسان به هر چه که بنگرد، خدا را خواهد دید (665).
خدا قدرت مطلق است، او است که در انسان و طبیعت تغییر و تحول ایجاد می کند، او است که همه چیز را عوض یا جابجا می نماید و ارکان و تکیه گاه ها و برنامه ریزی ها را در هم می ریزد و او است که نقشه ها و طرح را را با شکست مواجه می سازد (207).
خدا در همه جا هست و همه چیز آینه خداست. در خلقت خدا هیچ بد و شر و زشت نیست. ولی انسان ها به دلیل فرهنگ عصر غیبت که غالب است، علاوه بر خوبی، بدی هم می بینند. هر آنچه که خدا در آن تجلي کرده، براي تقرب انسان ها به خودش است. در نظر آن کسي که به نقطه مرکزي خلقت فکر مي کند، همه مصائب و مشکلات خير است (656).
سند: لا تُعَدُ ولا تُحصَى
خدا هرگز قابل شمارش نيست که گفته شود مثلاً طبق اين اعداد و آمار و ارقام خدا است؛ خدا بسیار گسترده تر از تصور بشر است (464).
علم خداشناسی
علم واقعی همانا علم خداشناسی است که خدا هر کس را که اراده کند تا هدایت نماید، نور خود را در دل او منتشر می سازد. این علم خارج از سرویس متعارف تعلیم و تعلم است، بلکه باید به آن رسید و خود خداوند است که انسان ها را به سمت خود دعوت و راهنمایی می کند (387).
سند: عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
تنها خدا است که الفبای توحید را به انسان ها می آموزاند و اذن شناختن خود را می دهد (642). تا او نخواهد و دعوت به خویشتن نکند، کوشش انسان در خداشناسی به جایی نخواهد رسید (643).
سند: اَوَّلُ الْعِلمْ مَعْرِفَتُ الْجَبّارْ
آغاز علم، شناخت جبار است. پس علم يعني علمي که جبار را بر ما بشناساند و ما تسليم مشيت شويم. پس مناجات کسي مسموع است که حقيقت توحيد را بداند و از آن سخن بگوید (530).
معلم فقط یکی است و آن هم خدا می باشد. رقابت بين کلمه کفر و کلمه الله، کاذب است. اين رقابت را خدا درست کرده و بازيچه و مکر است. او است که هدایت می کند و هم او است که گمراه می سازد، یعنی شیطان هیچ کاره است بلکه به اراده خدا کار می کند (484).
سند: عَلَّمَ الاِنسَانَ مَا لَم يَعلَم
انسان ها شاگرد خدا هستند و خدا معلم بشر است. هر چه در افکار انسان هست، از خدا می باشد و مسئولیت آن با خداست. خدا فرستنده و انسان گیرنده و مانیتور است (1260).
شناخت خدا
شناخت حرف اول در همه امور است که بدون آن قدرت عمل در هر کاری صفر خواهد بود. مهم ترین موضوع برای بشر، شناخت خالق است. همه موجودی ادیان، ایمان و اخلاص در شناخت خدا است (1410). هیچ عملی مانند تحقیق درباره اصل خلقت که خداست، ارزشمند و نیکو نمی باشد (524). اگر انسان خدا را بشناسد، آنگاه خود را خواهد شناخت. اگر انسان شناخته شود، جامعه شناخته خواهد شد و اگر جامعه شناخته شود، جامعه اصلاح می گردد، پس فساد و شر از بین می رود و خیر جای آن را می گیرد (1352).
عدم شناخت خداوند، انسان ها را گرفتار شکست هاي اعتباري و امکاناتي کرده و زمينيان در پيشرفت و تعالي درجا زده اند و آمار و ارقام فقر و درد و درگيري و نکبت ها بالا گرفته است (1400).
علت آفرینش انسان عبودیت است، عبد به معنی اسارت و پیوست و خلع اختیار کامل می باشد. اساس موجودیت انسان در شناخت خدا و معرفت رب است. هر موجودی به جز آفریدگار، در معرض نابودی است و برای یافتن امنیت باید به معبود توانا تمسک کرد که تبعیت محض لازم دارد. آن تبعیت مستلزم ادراکات تخصصی است که در توحید پیدا می شود (1353).
گام اول در توحید، شناخت خدا است. در دوران غیبت به دلیل عدم کارآیی اسما و صفات نوازشگر الهی، آنچه که از خدا شناخته شده است در عمل اجرا نمی شود. بنابراین انسان به صداقت در تصورات و باورهای خود نمی رسد و توحید او کامل نیست. برای این منظور، انسان باید خدا را با همه اسما و صفات چه نوازشگر و چه ایذایی بشناسد و به مرحله اخلاص که بالاترین مرتبه توحید است، برسد (57).
سند: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ ، كل شيء يرجع الي اصله
خدا برای انسان ها مجهول است و تشعشع ذات او تحت عنوان اسماء و صفات به ما نمي رسد. انسان باید خود را به آب و آتش بزند و هر نوع بند و بستی را بشکند تا خدای خود را بشناسد. شناخت خدا بسیار مهم است، اگر انسان بتواند خدا را بشناسد آنگاه خود را می شناسد و اگر خود را شناخت، خدا را خواهد شناخت که این یک دور تسلسل است. انسان فرع است و خدا اصل، پس اصل باید شناخته شود و انسان به رازهایی دست یابد که وقتی به انتهای آن رسید، مانند خدا خواهد شد (1351).
انسان از هنگامی که به دنیا می آید، مدام در روزمرگی قرار دارد، از خدا دور شده است و او را نمی شناسد (1251). همه چيز دست خداست و همه چيز براي خداست، وعده های خدا حق است و تردیدی در آن نیست، ولی دلیل این که مطالبات انسان از خدا برآورده نشده و موجب بدبینی انسان ها به خدا گشته، این است که انسان ها در عصر غیبت با خدا آشنایی ندارند و او را نمی شناسند (1229). اکثر انسان ها در عصر غیبت، با حدس و گمان زندگي مي کنند و اين حدس و گمان شامل معنويات و ماديات نيز مي شود. انسان در زمينه خدا به حق نمي رسند و خدا را به حقيقت معرفت نمي شناسد و به حقيقت خدا را نمي بيند و عبادت نمي کند و مسير خدا را نمي يابد و بر اساس حدس و گمان، خيال مي کند که خدا اين است و تصور مي کند خدا بايد آن چنان باشد، بر این اساس چون انسان مديريت الهي را خلاف تصور و حدس و گمان خود مي بيند، مخالف مي شود (766).
سند: وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ
عبادت و پرستش خدا در دنیا ناقص است، هیچ کس خدا را آن طور که باید و شایسته است، به حقیقت نشناخت و عبادت نکرد (208).
ما خدا را نمي شناسيم و چون خدا را نمي شناسيم، حمد خدا ناقص است و پرستش خدا ناکافي است و درک ما از خدا ناهموار است. يک خدايي به ما معرفي شده که ثبت با سند نمي خواند و يك خدايي اکنون پيدا كرديم که ناكافي است و معلوم هست که يك خدايي در ظهور مي آيد. انسان باید از خدای واقعی، اگر چه هنوز ناشناخته است، درخواست کمک نماید.
سند: كَلَّمِ‏ النَّاسَ‏ عَلَى‏ قَدْرِ عُقُولِهِمْ
در بسیاری از اسناد دینی، با مردم متناسب با فهم و درک معاصرین آن زمان سخن گفته شده و حقایق توحیدی به درستی و آشکار بازگو نشده است (560).
با این حال در عصر غیبت، خداشناسی با ناشناختگی توام است و امکان تقرب به رب میسر نیست، نه دین غیبت کارآیی دارد و نه مشاعر بشر قادر به درک این فرمانروا است (1366).
سند: لَا اِلهَ اِلّا اللهَ
انسان در اثر سرگردانی های عصر غیبت و در فرهنگ دین غیبت که از نسل های پیش برجای مانده است، به جایی باید برسد که مشخص شود در معرفت رب فقط می تواند روی لا اله تکیه کند، یعنی همین قدر بفهمد که خدا را نمی شناسد، آنگاه به سوی خدای واقعی که در پس هفتاد هزار حجاب مادی و روحانی است، حرکت نماید (1389). هر انسانی که مي گويد لا اله، بايد همه چيز را دور بريزد؛ من و خودش و خلق و اسباب و ابزار و وسايل و امکانات و زور و علم و عقل و چشم و گوش و همه چيز را به دور بریزد. چون هرچيزي را که خيلي دوست داشته باشد، آن چیز براي او خدا مي شود (1460).
در عصر غیبت، ایمان به خدا محال است، چون شناختی از خدا وجود ندارد، زیرا خمیرمایه غیبت ایمان پذیر نیست (1045).
توحید بدون مرز
هر کس که به خدا فکر می کند و او را در هر آیین، مذهب یا دین، با دید خدایی می نگرد، موحد است. آن قدر مرز رحمت خدا گسترده است که هر کس به خدای خود در هر شرایط و با هر دیدگاهی فکر می کند، موحد محسوب می شود (238).
ملاک در پیروی از ادیان توحید است و دریچه جذب خلایق به سوی پروردگار، فقط محبت و عشق خدا می باشد. اصل در همه ادیان و مذاهب فقط خدا است و کتاب های آسمانی، پیامبران و ادیان در واقع فروع هستند. خدا در قید و بند مذاهب و مکاتب یا ادیان خاص نیست و خدا را نمي شود در هیچ مرز و دسته بندی محصور كرد، زیرا خدا اصل و ركن و کُل است. هر کس خدا را دوست داشته باشد و به سمت او برود، خدا او را می پذیرد. پس موحد کسی است که نه روی ادیان، بلکه فقط روی خدا تمرکز کرده است. حتی بسیاری از بت پرست ها هم در ضميرشان خداپرست هستند. يعني آن اسماء و صفات خدا را روي بت هاي مختلف مي گذارند و خدا را با چهره و قيافه بت مي پرستند. موقعيت و فرمانروايي و حاکميت و ولايت خدا، قابل احصاء نيست که جمع و جور کنيم و بگوييم در اين دايره تمام اولوهيت او جمع شده است (464).
فطرت همه انسان ها حتی آنها که موسوم به کافر و منافق هستند، بر توحید است، چرا که آنها ذات خدا را پذیرفته اند و خدا از آنها میثاق و از وجودشان پیمان گرفته است. یعنی همه انسان ها به زور تابع خدا و تحت اشراقات و اشرافات الهی هستند. انسان هر دیدگاهی نسبت به خدا داشته باشد، باز هم بنده خدا است (693).
خدا متعلق به همه حتی کافر و بی دین است، پس هر نوع مرزبندی فرع است. حتی کسی که به خدا دشنام می دهد، لابد او را صاحبت سرنوشت خود می داند که این نیز توحید است. علاوه بر پیامبران که حجت الهی بر بشر هستند، بسیاری از مشکلات و گرفتاری های انسان ها در واقع حجت الهی است که انسان با دیدن یا دچار شدن به آن، به یاد خدا می افتد (747).
در دایره توحید، فرقی بین ادیان نیست و مرزهای زمانی و مکانی برداشته شده و انسان ها تحت لوای کلمه واحدی قرار دارند. اگر هر انسانی خدا را از هر بعدی در این سرزمین خلقت صدا بزند، چه از کانال ادیان رسمی یا غیر رسمی، باید که جواب بشنود (809).
دلیل این که بت پرست، ظاهرا چيزي به جز خدا را مي پرستد، این است که انسان فطرتا خداجو است و ميل باطني به رؤيت يار دارد، ولی ذات خدا را نمي بيند. پس ناخودآگاه به سمت تصويرسازي از اسماء و صفات مي رود تا به يقين نسبي برسد، ولي كم كم به خرافه گرايي مي رسد و مصنوعات ربوبي را گرفته و احوال معرفتي را از ياد مي برد. تمركز در تعاريف عقلي و نقلي، موجب توقف در زمان شده و موحد را به گمراهي مي كشاند (1199).
اختلافات انسان ها در مورد خدا به این دلیل است که وعده های الهی اجرا نشده و اسما و صفات خدا کارآیی لازم را نداشته است (1230).
دیانت توحیدی همه پیام آوران وحی را در خود جای می دهد. دین به معنای وابستگی روحی، جسمی و نفسی به رب است. دين يكي است و به معنای خود خدا و معرفت خدا می باشد (1293)
بت پرست هم خداپرست است. چون انسان بت پرست، اسماء و صفات را تبديل به شکل کرده که بهتر بفهمد. یعنی او برای بازشدن مغزتوحيدي خود، رو به بت آورده است، مثلا گفته است اين بت صمد است و اين بت رازق است، اين بت خالق است. ولی توحید واقعی آن است که انسان ذات خدا را جستجو کند. دین ظهور شامل دين حنیف می شود که بدون مرز بوده است، اين همان ديني است که آدم را از همه آلايش هاي زميني دور مي کند و به آغوش خدا مي برد. ديني که در فطرت است و پشت آن درب بازنشده ای است که دین ظهور می باشد. خداي انسان، صاحب فطرت او است. فطرت همان ژن است و همان نفس است، همان آب اوليه است که به آن گفت کُن. فطرت سفارت خدا و خانه خداست (1448).
همه جا محضر خداست و جاي بد وجود ندارد. حتی بتخانه هم محل خداست، چرا که باید بت پرست را خداپرست دید، چون نور خدا در دل او هست. او ديوانه خداست، ولی هرچه گشته، چيزي به نام خدا را پيدا نکرده و در عوض به سمت يک بت، يک جسد، يک اسکلت، يک فرآورده انساني رفته و آن عشق ماورایي و دور ازدسترس و غيرقابل ترسيم را در داخل وجود اين بت ريخته است. بت پرست، بت را دوست دارد، چون خدا را دوست دارد (1453).
رابطه انسان با خدا
انسان معلول و آفریده است و خدا علت و آفریدگار انسان ها است. انسان همواره نیازمند خدای خویش است و باید که او را بخواند، چرا که او را باید در همه امور زندگی مسئول بداند. آن کس که خدا را دائم بخواند، یعنی مستقلا هیچ چیزی ندارد و کاملا وابسته به خدا است (800). برای برطرف ساختن ابهامات توحیدی باید به پا خاست و خدا را صدا زد (639خدا بر انسان واجب کرده است که او را صدا بزند. حتی اگر انسان بخواهد خدا را ستایش نماید، چون او را نمی شناسد، یک چیزی می گوید حال آن که خدا چیز دیگری است. بنابراین ممکن است آنچه انسان در مدح آفریدگار می گوید، هتک حرمت الهی باشد (697). باید به کسی درخواست کمک داد که انسان را فراموش نمی کند و از نظر دور نمی دارد. حقیقت درد دل برای خدا است (648). انسان دعوت شده است که خدا را صدا بزند تا خدا هم او را پاسخ دهد. اصالت خداپرستی در این است که انسان کسی را جز خدا نمی شناسد و تنها او را بخواند (1004). ). اگر انسان خدا را صدا می زند، ولی پاسخ نمی شنود، باز هم باید از این عدم اجابت دعا به خدا شکایت ببرد (681).
خدا انسان را به زور از عدم خلق کرد و به این جهان آورد که این مخلوق دچار ضعف ها و گرفتاری ها و نیاز های فراوان است. ولی انسان باید خدا را با نام رب صدا زده و از او تقاضا کند که به جایگاه راستین انسانی خود یعنی بهترین و زیباترین شکل که احسن است، ببرد و اقتدار و قدرتی که از اسما و صفات نوازشگر است، به او بدهد تا انسان را یاری نماید (1241).
تنها خدا است که می تواند شکست ها و شکستگی های انسان را جبران نماید (644). او مسکن و آرامش دهنده دردهای انسان ها است، و به همین دلیل انسان باید در تلاش برای دیدار او باشد (645).
عبادت و بندگی خدا، يک خمير و ژن و معجون و مرکبي است که وقتي انسان آن را گرفت و درون آن وارد شد، به خدايي مي رسد. ولی هر آنچه که انسان در هنگام بندگی ندارد و از نداشتن آن زجر می کشد، با گرفتن کلید های اسما و صفات نوازشگر جبران می گردد. هنگامی که آن کلید ها دریافت گردید، ظهور خفی روی می دهد که انسان مانند تافته جدا بافته ای به ظهور می رسد. ولی در حال حاضر اسما و صفات نوازشگر و مهرورزانه همگی تعطیل شده و کارایی ندارد (567).
بین خالق و مخلوق، تعهدات دوطرفه است .
سند: أ لَستُ بِربّکم ، أ لست اولي بکم من انفسکم
عهدی که خدا از انسان گرفته در هنگام خلقت نفس او یعنی پیش از خلقت روح و جسم او بوده است، مبنی بر این که او خدا و خالق و همه کاره انسان است و انسان باید تابع او باشد که این به معنای جبر مطلق است (1002).
سند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ
ولی تعهدات خدا همان اسما و صفات او است که انسان به آن نیازمند است. ولی این نیازها هنوز برآورده نشده و به این تعهدات عمل نشده است (1002).
سند: فَاذكُرُونِي اَذكُركُم
سند: قْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
سند: وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ
خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر است. خدا بین انسان و نفس او است، به این معنی که خدا در همه جا هست و هر چه هست، فقط خداست (1150).
تنها خدا است که ولي امر واقعي بشر می باشد، او است که می تواند از عهدة اعانة به انسان ها برآيد و در همة عمر مددكار بشر باشد. بي شك آدمي به لحاظ پيچيدگي خلقتش و ناتواني ساختارش، نياز مبرم به ياري دارد تا بتواند از پس سختي هاي زمان و شداید دوران برآيد. خدا خود را به عنوان مقبول ترين و محسوس ترين سرپرست معرفي كرده و قول همه گونه مساعدت به بهترين وجه و به زيباترين شكل را مي دهد. با این حال ابتدا باید خدا را شناخت و سپس مطالبات را پیگیری کرد (1240).
بشر هيچ چيز ندارد و يك مانيتور خام بوده است و هر چه داشته و دارد از دامان وحي است. يعني يك طوري منتسب به خدا می باشد، چون خدا معلم بشر است، پس انسان ها همه چيز خود را از او دارند (1336).
خداوند بوده و هست و خواهد بود. این که از چه وقت بوده است، در مقولة دانش بشر نمي گنجد و این که اکنون چه مي کند، در حيطة فهم مخلوق نمي آيد و این که تا کِي بر سر قدرت مي باشد، مبحث جبر، ما را هدايت مي نمايد. انسانی که به حوزة معرفت الهي قدم مي گذارد، نخست بايد مُسلِم گردد؛ يعني قبول کند که خالقي وجود دارد که البته يافتن آن، جزو بدیهی هاست. آنگاه براي آشنايي بيشتر به وادي ايمان قدم مي نهد و اين سالک سبيل سماوي که در پيداکردن صاحب خود بي قرار است، به مرتبة اخلاص مي رسد که منزل توديع با غير معبود است. در خلوص، فقط او را مي بيند و بس و غير ربوبي را نمي يابد، پس مي بايد خويش را از هر اختياري خلع بيند و برده اي در يد ارباب است و اين مفهوم عبوديت محض می باشد. در جايگاه لَا اِلهَ نه خود را و نه خلق را نمي يابد، هر موجودي را در اسارت آسماني مي بيند و اين کلاس جبر مطلق مي باشد که اِلَّا اللهَ پايان هر تنفّس خواهد بود (1396).
سند: كُن فَیَكُونُ
همواره خداوند به انسان پيام مي دهد و پيامش با اسباب و ابزار مخلوق است؛ يعني براي ارسال پيام، خلقِ سبب مي کند که عبرت برای انسان ها باشد. اين عبرت همين پيام هميشه زنده است. مرکز پيام هم نفس است، نفسي که به فرمان او هويت يافته و موجوديت يافته که گفت کُن. وقتي گفت کُن، یعنی اراده خدا تجلي کرده به آن مقدار آب که صورت جنين پيدا کرد. پس آن مقدار آب که قيافه انساني يافت آن تجلّي حُکم الله است و حکم الله هم نمود ذات است. يعني انسان از ذات نشأت گرفته است و يعني با واسطه به خدا مي رسد. واسطه انسان خودش است. خودش؛ يعني همان ژن اوليه اي که خدا گفت کُن، فرمان آدميت داده. وقتي خودِ انسان سايه خداست، آيينه خداست، نمود خداست بايد به خودش نگاه کند تا به ياد خدا بيفتد. چه وقت انسان به خودش فکر مي کند؟ وقتي که به سروصداي مزاحم مشغول نشود. سروصداي مزاحم به معنی تعلقات غيبت. است غيبت يک کلمه است ولي پرتو آن زياد است و اشعه اش فراوان است. غيبت يعني مجموعه آنچه که دراين ظرف زماني قرار دارد. همه چيز در غيبت حتي معرفت رب مال غيبت است (1431).
خدا اين نبوده که معرفي شده است. لااقل باید گفت که فقط سايه اي از خدا معرفي شده است، چون اکنون عصر غيبت است که داراي حجاب ها و پرده هاست. اصل ما خداست. خدا بود که به آن آب خارج شده ازآلت تناسلي پدر در رحم مادر گفت کُن آدم. والا آن آب هم مثل بقيه آبها در طول عمرش بيرون ريخت يا آنجا ريخت و تاثيري نگذاشت آن هم همان مي شد. به آن يک قطره گفت کُن آدم شد آدم. بعد گفت کُن سعيداٌ أو شقيا، گفت تو بايد خوشبخت بشوي يا بدبخت بشوي. همان که گفته همان شده است. ما الان هماني هستيم که در دل مادرهنگام جنين بودن مان خدا به ما خطاب کرد کُن. به هرحال آن کُن همان ژن مان است، همان ماده اوليه مان است که در وجودمان است. پس ما مي خواهيم وجودمان را ملحق کنيم به اصل مان؛ يعني قطره بايد به دريا وصل بشود. شناخت زيربناست و اصلاحات کلي خصوصا در سيستم اعصاب، احساس، افکار، اخلاق و اعمال خيلي ضرورت دارد (1436).
خداوند با کفّار کنار مي آيد، اما با مشرکين کنار نمي آيد. چون مشرک مي خواهد هم از خدا مايه بگذارد و هم از ديگري، پس اين را خدا قبول ندارد. مي گويد يا برو کافرباش، يا موحد! بینابین معنی ندارد (1467).
ناکارآمدی دین در توحید
شناخت آفريدگار، مهم ترين امر در آفرينش آدمي است كه در غيبت دست نیافتنی است. اگر خدا شناخته نشود، پيامبر او شناخته نخواهد شد و دیانت بی اعتبار خواهد بود. برای شناخت خدا باید از دین عبور کرد، چون دین وسیله است، ولی خدا در فطرت انسان می باشد. هر انساني به وسیله خدا خلق شده و هر بشري فرع خدا است كه خدا اصل است و هر فرعي به دنبال اصل خودش است تا به آن ملحق شود. هر انسانی که از خدا جدا شده، خدايي هست و از لحظه اي كه از خدا جدا می شود يك حركت دوراني را در حيات مادي طي مي كند تا دوباره به خدا برسد (1350).
اگر خدا شناخته شود، بی ارزش بودن دیانت موجود آشکار خواهد شد و بی اعتباری قوانین شرعی و عبادت های رایج مشخص می گردد. انسان ها تاکنون آن طور که شایسته خدا است، او را نشناختند و اطاعت نکردند. بنابراین تحلیل و ارزیابی الفبای توحید و بررسی عدم تطابق ثبت با سند در واقع پیش زمینه شناخت خدا است (73).
انسان باید حدود خدا را حفظ نماید تا خدا بر او ظاهر گردد. حدود خدا همان اسما و صفات و درمرحله بالاتر معرفت رب یعنی مشیت و جبر می باشد. اکنون آنچه که در جامعه موحدين مشهود است، با آنچه که در متون وحي آمده، خلاف آشکار می باشد و تماما در تضاد است. علت اين است که خدایی که اکنون شناخته شده و انسان ها تاکنون به او رسیده اند، آن خدايي نیست که هستي را اداره مي کند. لذا عبادت ها و پرستش های رایج در واقع درخور آن خدايي است که مجهول الهويه و ناشناخته می باشد. بنابراین این عبادات غیر حقیقی و غیر واقعی است و پاسخگوی انسان ها نمی باشد. انسان کنونی که در مسیر خداشناسی و رسیدن به ظهور خداوند گام برمی دارد، خواهد دید که مستضعف است، یعنی نه دین دارد و نه بی دین است، یعنی از یک سو این دینی که به او رسیده دست او را نمی گیرد و او را به وعده گاه های فطری و ازلی نبرده است، ولی از سوی دیگر انسان خداجو و به دنبال خدا است، لیکن خدای واقعی را جستجو می کند (507).
بحث در مورد خدا باید با حساب و کتاب باشد، یعنی انسان باید طوری از خدا حرف بزند که مردم با آن آشنا باشند و کلام او با عرف جامعه سازگار باشد. در شرایطی که انسان به حق خدا را نمی شناسد، پس به حق او را عبادت نمي کند و به حق به او نمي رسد و به حق عشق او را در وجودش ندارد. يعني همه اين ها ناحق و باطل است (740).
تقليد در اصول و تفکرات اصيل انساني باطل و غلط است. تحميل دين و آیين و مکتب و مذهب، امري مضحک است. برای رسیدن به دیانت توحیدی بايد به دنبال خدا رفت و او را یافت، چرا که دين واقعي در واقع رسيدني است و چنین آیینی بر اساس حجت و دلیل بوده و محکم خواهد بود (910).
در یعضی از اسناد دینی از انسان خواسته شده که خدا و پیامبر منسوب به خدا را اطاعت کند، شاید که نجات یابد. این "شاید" مفهوم احتمال و اما و اگر دارد، پس دین غیبت نمی تواند نجات انسان را تضمین کند و کارآیی در هدایت انسان ندارد (1245).
خدا در الفبای توحیدی ادیان و مذاهب غیبت کوچک شده تا حدی که ديگر هيچ كار و زندگي ندارد و سرش را در خانه انسان ها مي كند که چه می کنند و خوشحال بشود يا ناراحت بشود. اين تقصير اديان و انبياء و كُتب آسماني نيست، بلکه استعداد ظرف غيبت اين است و ظرف غيبت ايجاب مي كند كه عدم تطابق باشد (1298).
انسان با الهه هاي مختلف مواجه است از جمله بت بزرگی به نام خوشتن و نفس انسان. از این گذشته هزاران خدا مانند خداي زر، خداي زور، خداي تزوير در عالم غیبت انسان را به خودشان دعوت می کنند. ولی در بين آن خدای یگانه نشانه هایی دارد. خدا كسي است كه در وعده هايش راست مي گويد. هر چه خدا وعده داده است، راست است و خلف وعده نمي كند. هر چند خدا اقتدار دارد و می تواند ظلم کند، ولی به بندگانش ظلم نمي كند. خداوند به دادگستري و عدالت  خواهي در خلقش قيام کرده، همين که مي گوييم خدا عادل است. در تعيين و تبيين قرارها، حکم ها، قراردادها و شرايع، رعايت حال، حوصله، توان و ظرف مردم را مي کند، در حکمش عادل است. ولی اکنون می بینیم که خدایی که در غیبت به ما معرفی شده، این نشانه ها را ندارد، بلکه تمام اين نشانه ها در ظهور خواهد بود و در غيبت نيست (1154).
انسان بايد با خدا وحدت داشته باشد؛ يعني از او است و بايد هر لحظه اين خلاء و فاصله را پر کند. انسان از خدا جدا شده و نبايد اين جدايي در او اثر تخريبي بگذارد. وقتي انسان از خدا جدا شده، خدا را فراموش مي کند. ولی انسان از خدا آمده و دوباره به سمت خدا باید برود. بنابراین برای جلوگیری از دور شدن از خدا، بايد با او وحدت نمود و یکی شد، يعني فقط خدا؛ يعني انسان جز خدا نبيند، جز خدا نشنويد، به جز به دنبال خدا نرود (1453).
انسان می خواهد خدا را ستایش کند، ولی چون او را نمی شناسد، پس چیز دیگری می گوید که با ذات خدا تفاوت دارد و به همین دلیل هتک حرمت الهی می شود. انسان هرگز نمی تواند آن طور که شایسته ذات خدا است، او را بستاید (697). ذات خدا با آنچه که ادیان گفت اند مغایر است، چون ادیان چیزهایی از خدا گفته اند که ظرف وجودی انسان ها آن را بفهمد و درک کند، در حالی که خدا آن نبوده است (714).
مذاهب موجود انسان را به نام خدا گیج و متحیر می سازند، ولی خدا پشت و پناه و آشنای انسان در فطرت و جان او است. انسان باید در برخورد با نسخه های ناهمگون دینی، به ذات خدا پناه ببرد. این کلمات دینی متضاد و متناقض یا در طول زمان دستکاری شده و یا بر اساس ظرفیت درک مردم دوران خودش بیان شده است (863).
برای دیدن خدا در ظهور، همه چیز حتی خلق انسان و چشمان او عوض می شود. دین غیبت نمی تواند انسان غیبت زده را به وعده هایی که خدا داده است برساند، چه برسد به آن که بخواهد او را به اسما و صفات و ذات خدا برساند. تنها وقتی که خدا را بتوان دید، می توان او را شناخت و این هدف در غیبت میسر نیست (872).
بقیه الله
سند: بَقيَه اللهْ خَيرٌ لَکُمْ
بقیه الله در واقع برای ظهور است، یعنی هیچ خیری در عصر غیبت نیست و همه چیز شر می باشد. خیر تنها در هنگام ظهور خداوند برقرار خواهد شد. تمام مناجات هایی که در سراسر عالم می شود، هیچ فایده و خیری ندارد و همه آنها شر است. مگر نیایش کسی که علم داشته باشد یا شنونده ای که علم را می پذیرد (530).
معرفت مجهول يعني همان بقيةالله. انسان کنونی از خدا چیزی را مي داند که از آباء و اجدادش در معرفت رب گرفته است، ولی اين شناخت کفاف انسان را نداده است؛ يعني اين که نه در فروع دين و نه دراصول دين دست انسان را نگرفته است. چون اگر مي گرفت، انسان حتما رستگار مي شد. درغيبت همه چيز کهنه است و همه چيز دِموده و قديمي است. همه چيز تکراري است، همه چيز از جمله خداشناسي بي اثر است. بنابراین در ظهور خداي جديد بر مبناي معرفت نو شناخته می شود و انسان تکامل يافته و اصلاح شده ایجاد خواهد شد (1442). الباقي خدا آن است که انسان ها نديده و نشنيده اند. اصولا انسان ها از خدا چيزي نمی دانند؛ يعني آن قدر الباقي خدا زياد است که گویا همه انسان ها دارند در کفرمطلق زندگي مي کنند. علم واقعی همان معرفت رب است و در ظهور وجود خواهد داشت. جاهل کسي است که ظهور را نمي فهمد و انتظار را نمي شناسد، وعده را درک نمي کند، خدا را در اسماء و صفات ديده و ذات را رها کرده است؛ يعني اکثريت قاطع مردم جاهل هستند (1446).
سند: و ما قدرالله حقّ قدره ، بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌلَّكُمْ
قدر خدا ذات خدا است، انسان باید قدر خدا را بداند، ولی به دلیل این که او اصل است و انسان فرع می باشد، پی فرع به هیچ وجه نمی تواند حد و اندازه اصل را پیدا کند و انسان به دلیل حیات در عصر غیبت، قادر به پیوستن به خدا نیست تا به اصل خود وصل شود. در عصر غیبت، انسان قدر خدا را در چهارچوب دین غیبت و پیامبر غیبت یافته است، ولی قدر واقعی خدا همان بقیه الله است که خیر می باشد و رسیدن به آن در شناخت و رسیدن به خدا است. توحید کنونی خود باعث کفر شده است، چون انسان خدا را نشناخته و لاجرم او را در جایگاهی قرار داده که حقیقت ندارد. سپس از چنین جایگاهی توقعاتی دارد که متناسب با وعده های خدا و تعاریف از خداست و چون انسان به آن نمی رسد، از خدا می بُرد و دنبال خداهای دیگر می رود (1441).
حجاب در خداشناسی
خدا هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت دارد که هر کدام مانع، پوشش یا دیواری محسوب می شوند. انسان در مسیر رسیدن به خدا، گاه به حجابی از ظلمت و گاه به حجابی از نور برخورد می کند. اگر این حجاب ها نبودند، همه عالم می سوخت. هر چیزی که وجود داشته باشد، در برابر ذات خدا خواهد سوخت (662).
خدا حجاب ایجاد می کند و مانع از آن می گردد که بنده اش او را ببیند (640). انسانی که به دنبال خداست و همه درها را می زند و نمی رسد، به عجز می رسد که همان اضطرار است (641). خدا خودش حجاب را خلق کرده است. آن هفتاد هزار پرده و مانع و برزخ را بين انسان و خدا را خود خدا آفريده و فقط خود او مي تواند آن را برطرف کند. بنابراين انسان باید از خدا به خود خدا و شکايت نماید و از او شفاعت بخواهد (679).
به دلیل هفتاد هزار حجاب بین انسان با خدا، انسان ها قادر به تعریف و توصیف خدا نیستند، بلکه این خداست که باید خودش را نشان دهد، معرفی کند و بشناساند (664).
انسان قادر به ارزشیابی در مورد خدا نیست و نمی تواند ذات و نفس خدا را ارزیابی نماید. در واقع با ترازوی عقل نمی توان بالا رفت و نمی توان پرده های حجاب را شکافت. ترازوی عقل فقط در زمینه تشعشعات ربوبی و تلالوات سماوی می تواند به کار گرفته شود که همین اسما و صفات و مجموعه نیازمندی های بشر است (680).
در دانشگاه توحيد، علم اليقين، سرآغاز خداشناسي است. در اين ترم، تشنة شناخت ربوبي، با تحليل اسماء و صفات ايزدي، سعي در زدودن پرده هاي اِمحائي دارد تا با کشف حجاب هاي حائل فيمابين خود و خدايش، به پرستش حقيقي برسد. يک منتظر که در مرحلة نهایي معرفت رب قرار دارد، با دو بال اضطرار و اضطراب، به مرتبه حق اليقين رسيده و خواندن را به چشيدن بدل می نماید که اين منزل را رسيدن مي گويند. تا کسي با پوست و گوشت و استخوانش، نشانه هاي الهي را نگيرد، امکان ندارد که اين اسرار را پيدا نمايد. در راحتي و خوشگذراني، نمي توان به رازهاي نهفته در اين بخش از اعتقادات ماورائي رسيد. بلکه در محوريت اضطرار و اضطراب است که آدمي به کُنه ذات ربوبي، متصل مي گردد. آفريدگار ما، داراي پرتوهاي مثبت و منفي است که تحت عنوان اسماء و صفات مهرورزانه و نوازشگر و نيز ايذایي و تخريبي، بر موجودات عالَم، انرژي مي دهد (1397).